مشاعره مشاعره‌ی واژه نما

[M.Fakher]

چشم
چشم خود بستم ک دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

دیوانه
برعکس میگردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

 

[AVA_SEY]

چشم
چشم خود بستم ک دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

دیوانه
من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!

 

[HONEYEH]

دیوانه
برعکس میگردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

مجنون ک به دیوانه گری شهره شهر است
در دشت جنون همسفر عاقل ما بود

 

[AVA_SEY]

مجنون ک به دیوانه گری شهره شهر است
در دشت جنون همسفر عاقل ما بود

مجنون
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو

 

[M.Fakher]

مجنون
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو

نمیدانم چه نفرینی گریبان گیر مجنون است
که وحشی میکند چشمانش آهوهای صحرا را

 

[AVA_SEY]

دیوانه
برعکس میگردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

خانه
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند

دلتنگی کنج خانه می نشیند

زل می زند به چشمانم

و یادت را بر سینه ام می فشارد

 

[HONEYEH]

خانه
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند

دلتنگی کنج خانه می نشیند

زل می زند به چشمانم

و یادت را بر سینه ام می فشارد

م**س.ت هشیار ندیدست کسی جز چشمت
خاصه وقتی شود رهزن هشیاری چند

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[M.Fakher]

م**س.ت هشیار ندیدست کسی جز چشمت
خاصه وقتی شود رهزن هشیاری چند

م**س.ت
هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم
در خانه گر میباشدم پیشش نهم با وی خورم

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AVA_SEY]

م**س.ت هشیار ندیدست کسی جز چشمت
خاصه وقتی شود رهزن هشیاری چند

هشیار
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، م**س.ت را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AVA_SEY]

م**س.ت
هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم
در خانه گر میباشدم پیشش نهم با وی خورم

وی
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد