گفتارخاموش این گفتار ما که می پراند اسرار ما
تا گوید او که گفت او هرگز بننماید در قفا
تنگفتار
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
هرکی ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خداتن
سردار دست از تن جدا ابوالفضل
دست جدا ار جسم اطهرت کو
همین یکی به ذهنم رسید :/
ای که به هنگام درد راحت جانی مراهرکی ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خدا
آنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنما
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود.تلخی
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو در تلخی ش*ر..اب کهمه ای من تلخی زهرم
زنی با گونه های خیس امشب می رود از منشور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود.
ای ل**ب شیرین جواب تلخ سربالا چرا.
تلخ
امشب ای سرو من در آسمان کیستیزنی با گونه های خیس امشب می رود از من
به جای کوه شیرین را شکستی حضرت فرهاد
ننگرد دیگر به سرو اندر چمنامشب ای سرو من در آسمان کیستی
دوش بودی یار من امروز یار کیستی