- ارسالیها
- 147
- پسندها
- 1,683
- امتیازها
- 9,763
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #31
تقریبا یک هفته ای می شد که مکسون به عمارت نیامده بود. مادام کینگ نگرانش بود. شاید فکر می کرد با نگه داشتن من می تواند مکسون را از گشت و گذار منع کند. طبق آخرین اطلاعاتم از میراندا، او بیشتر وقتش را با کریستین گری و دیوید جونز در خانه ی گری ها می گذراند. کریستین یک خواهر کوچک تر به نام کاترین داشت که او هم به هاگوارتز می آمد. چند باری کریستین را در هاگوارتز دیده بودم اما خواهرش را نه.
به شوالیه ای که روی میز قرار داشت و در حال قدم زدن بود، خیره شده بودم. میراندا در حال درست کردن ویولن عروسکی به اسم فیونا بود.
مادام کینگ در آستانه ی در ظاهر شد و رو به ما گفت: مکسون اومده
میراندا دستانش را برهم کوبید. اما نگاه مادام کینگ روی من بود. لبخندی زدم تا وانمود کنم که از...
به شوالیه ای که روی میز قرار داشت و در حال قدم زدن بود، خیره شده بودم. میراندا در حال درست کردن ویولن عروسکی به اسم فیونا بود.
مادام کینگ در آستانه ی در ظاهر شد و رو به ما گفت: مکسون اومده
میراندا دستانش را برهم کوبید. اما نگاه مادام کینگ روی من بود. لبخندی زدم تا وانمود کنم که از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش