اشعار رهاشده کاربران اشعار ناگفته هایی برای گفتن | زین العابدین کاربر انجمن یک رمان

[شرور]

از عشق نوشتن جرم است درین زمانه
هر کس دوری کرده مطمئنا در امانه
خواستم بنویسم از عشق و عاشقی من هم
حیف که نمیدانم ابروان یار صاف یا کمانه​

 

[شرور]

بیکار که شویم سر میزنیم به انجمن یک رمان
اندکی مطلب خوانده و گپ میزنیم با دوستان
فارغ از گشت و گذار و احوالپرسی که شدیم
تایم بماندکمی هم صرف میکنیم برا شعر و رمان​

 

[شرور]

مجنون به لیلی نرسیدو از عشقش مرد
لیلی بعد مجنون عشقشو زیر خاک برد
زندگی همین است و ازین خارج نیست
یا باید مرد یا که تا اخر عمر حسرت خورد​

 

[شرور]

به پایان آمد این دفتر حکایت اما .. بماند
لیلی ، مجنون ،فرهاد و شیرین این را .. بداند
عشقی فرا زمینی روی زمین بار دگر رخ داد
مینویسم گوشه قلبم تا بعد ما تنها خدا ... بخواند​

 

[شرور]

روز که گذشت تاریکی آسمان را دریاب
به وقت بیماری دارو و درمان را دریاب
آنزمان که به هم میریزی کوی و برزن را
تجسم کن چوبه دار و ریسمان را دریاب​

 

[شرور]

در جهانی همه شور و همه شر
آرزو دارم من که باشم لال و کر
بعد عمری جون کندن برای عزیزان
قیاسمون کردند با قاطر و الاغ و خر
بهتر آن است که مرگ آید سراغمون
تا نشده ام بر کسان محتاج و دردسر

 

[شرور]

دنیا محل گذر هست تو نیز گذر کن
خوشیها رو ببین و از بدیهاش حذر کن
از آدم و حوا بگیر تا یوسف و زلیخا
این چنین توجه بر سرگذشت بشر کن
هیچ چیز ماندنی نیست و نخواهد بود
با خوشی زندگی کرده ، شب را سحرکن
در این انجمن قصه و رمان زیاد است
ولی تو بر تاپیکهای شعری من نظر کن
گر خواندی و بر اطلاعاتت فزون کردی
شکری به جای آور و با لایکی خبر کن