شاعر‌پارسی اشعار مولانا

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #201
ای مبارک ز تو صبوح و صباح
ای مظفر فر از تو قلب و جناح

ای ش*ر..اب طهور از کف حور
بر حریفان مجلس تو مباح

ای گشاده هزار در بر ما
وی بداده به دست ما مفتاح

وانمودی هر آنچ می‌گویند
مؤذنان صبح فالق الاصباح

هرچ دادی عوض نمی‌خواهی
گر چه گفتند السماح رباح
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #202
بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد

ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو
ای جان بی‌آرام رو کان یار خلوت خواه شد

اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی
عقلی که راه آموختی در نیم شب گمراه شد

جان‌های باطن روشنان شب را به دل روشن کنان
هندوی شب نعره زنان کان ترک در خرگاه شد

باشد ز بازی‌های خوش بی‌ذوق رود فرزین شود
در سایه فرخ رخی بیدق برفت و شاه شد

شب روح‌ها واصل شود مقصودها حاصل شود
چون روز روشن دل شود هر کو ز شب آگاه شد

ای روز چون حشری مگر وی شب شب قدری مگر
یا چون درخت موسیی کو مظهر الله شد

شب ماه خرمن می‌کند ای روز زین بر گاو نه
بنگر که راه کهکشان از سنبله پرکاه شد

در چاه شب غافل مشو در دلو گردون دست زن
یوسف گرفت آن دلو را از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #203
ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد
طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد

می‌گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد

ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون که او ز افسون ما افسانه شد

زین حلقه نجهد گوش‌ها کو عقل برد از هوش‌ها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد

بازی مبین بازی مبین این جا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد

غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کاستون عالم بود او نالانتر از حنانه شد

من که ز جان ببریده‌ام چون گل قبا بدریده‌ام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد

این قطره‌های هوش‌ها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جان ریزه‌ها مستهلک جانانه شد

خامش کنم فرمان کنم وین شمع را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #204
آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند
چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند

اول نماید مار کر آخر بود گنج گهر
شیرین شهی کاین تلخ را در دم نکوآیین کند

دیوی بود حورش کند ماتم بود سورش کند
وان کور مادرزاد را دانا و عالم بین کند

تاریک را روشن کند وان خار را گلشن کند
خار از کفت بیرون کشد وز گل تو را بالین کند

بهر خلیل خویشتن آتش دهد افروختن
وان آتش نمرود را اشکوفه و نسرین کند

روشن کن استارگان چاره گر بیچارگان
بر بنده او احسان کند هم بند را تحسین کند

جمله گناه مجرمان چون برگ دی ریزان کند
در گوش بدگویان خود عذر گنه تلقین کند

گوید بگو یا ذا الوفا اغفر لذنب قد هفا
چون بنده آید در دعا او در نهان آمین کند

آمین او آنست کو اندر دعا ذوقش دهد
او را برون و اندرون شیرین و خوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #205
صوفی چرا هوشیار شد ساقی چرا بی‌کار شد
مستی اگر در خواب شد مستی دگر بیدار شد

خورشید اگر در گور شد عالم ز تو پرنور شد
چشم خوشت مخمور شد چشم دگر خمار شد

گر عیش اول پیر شد صد عیش نو توفیر شد
چون زلف تو زنجیر شد دیوانگی ناچار شد

ای مطرب شیرین نفس عشرت نگر از پیش و پس
کس نشنود افسون کس چون واقف اسرار شد

ما موسییم و تو مها گاهی عصا گه اژدها
ای شاهدان ارزان بها چون غارت بلغار شد

لعلت شکرها کوفته چشمت ز رشک آموخته
جان خانه دل روفته هین نوبت دیدار شد

هر بار عذری می‌نهی وز دست مستی می‌جهی
ای جان چه دفعم می‌دهی این دفع تو بسیار شد

ای کرده دل چون خاره‌ای امشب نداری چاره‌ای
تو ماه و ما استاره‌ای استاره با مه یار شد

ای ماه بیرون از افق ای ما تو را امشب قنق
چون شب جهان را شد تتق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #206
رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند

ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند

ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت می‌کنند

حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند

شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می‌کنند

آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #207
سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می‌رود
آب حیات از عشق تو در جوی جویان می‌رود

عالم پر از حمد و ثنا از طوطیان آشنا
مرغ دلم بر می‌پرد چون ذکر مرغان می‌رود

بر ذکر ایشان جان دهم جان را خوش و خندان دهم جان چون نخندد چون ز تن در لطف جانان می‌رود

هر مرغ جان چون فاخته در عشق طوقی ساخته
چون من قفس پرداخته سوی سلیمان می‌رود

از جان هر سبحانیی هر دم یکی روحانیی
م**س.ت و خراب و فانیی تا عرش سبحان می‌رود

جان چیست خم خسروان در وی ش*ر..اب آسمان
زین رو سخن چون بیخودان هر دم پریشان می‌رود

در خوردنم ذوقی دگر در رفتنم ذوقی دگر
در گفتنم ذوقی دگر باقی بر این سان می‌رود

میدان خوش است ای ماه رو با گیر و دار ما و تو
ای هر که لنگست اسب او لنگان ز میدان می‌رود

مه از پی چوگان تو خود را چو گویی ساخته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #208
مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند
آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند

ای نیست کرده هست را بشنو سلام م**س.ت را
مستی که هر دو دست را پابند دامت می‌کند

ای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقان
حسنت میان عاشقان نک دوستکامت می‌کند

ای چاشنی هر لبی وی قبله هر مذهبی
مه پاسبانی هر شبی بر گرد بامت می‌کند

ای دل چه مستی و خوشی سلطانی و سلطان وشی
با این دماغ و سرکشی چون عشق رامت می‌کند

آن کو ز خاکی جان کند او دود را کیوان کند
ای خاک تن وی دود دل بنگر کدامت می‌کند

بستان ز شاه ساقیان سرمست شو چون باقیان
گر نیم م**س.ت ناقصی م**س.ت تمامت می‌کند

از لب سلامت ای احد چون برگ بیرون می‌جهد
اندازه لب نیست این این لطف عامت می‌کند

ماه از غمت دو نیم شد رخساره‌ها چون سیم شد
قد الف چون جیم شد وین جیم جامت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #209
صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود
در پاکبازان ای پسر فیض و خداخویی بود

خود عاقبت اندر ولا نی بخل ماند نی سخا
اندر سخا هم بی‌شکی پنهان عوض جویی بود

هست این سخا چون سیر ره وین بخل منزل کردنت
در کشتی نوح آمدی کی وقف و ره‌پویی بود

حاصل عصای موسوی عشقست در کون ای روی
عین و عرض در پیش او اشکال جادویی بود

یک سو رو از گرداب تن پیش از دم غرقه شدن
زیرا بقا و خرمی زان سوی شش سویی بود

خود را بیفشان چون شجر از برگ خشک و برگ تر
بی رنگ نیک و رنگ بد توحید و یک تویی بود

ره رو مگو این چون بود زیرا ز چون بیرون بود
کی شیر را همدم شوی تا در تو آهویی بود

خاموش کاین گفت زبان دارد نشان فرقتی
ور نی چو نان خاید فتی کی وقت نان گویی بود
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

M.Fakher

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,770
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #210
ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود
چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود

چونک به لطفش نگری سنگ حجر موم شود
چونک به قهرش نگری موم تو خود خاره شود

نوحه کنی نوحه کنی مرده دل زنده شود
کار کنی کار کنی جان تو این کاره شود

عزم سفر دارد جان می‌نهیش بند گران
برسکلد بند تو را عاقبت آواره شود

چونک سلیمان برود دیو شهنشاه شود
چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود

عشق گرفتست جهان رنگ نبینی تو از او
لیک چو بر تن بزند زردی رخساره شود

شه بچه‌ای باید کو مشتری لعل بود
نادره‌ای باید کو بهر تو غمخواره شود

بشنو از قل خدا هست زمین مهد شما
گر نبود طفل چرا بسته گهواره شود

چون بجهی از غضبش دامن حلمش بکشی
آتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شود

گردش این سایه من سخره خورشید حق است
نی چو منجم که دلش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] shrm

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا