متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار هوشنگ ابتهاج

  • نویسنده موضوع ldkh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 166
  • بازدیدها 4,327
  • کاربران تگ شده هیچ

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #131
از پیش و پس قافلهٔ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
 
امضا : Setayesh-B

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #132
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست

این ره، تو به زهد و علم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست …
 
امضا : Setayesh-B

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #133
یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس

صبـر پیمبـرانه ام آخر تمام شد!
ای آیت امیـد به فریــاد من برس
 
امضا : Setayesh-B

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #134
حکایت از چه‌کنم سینه‌ سینه درد اینجاست
هزار شعله سوزان و آه سرد اینجاست

نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری است
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست

بیا که مسئله ی بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست

بهار آن سوی دیوار ماند و باد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست

به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست

جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا می‌کنند ، درد اینجاست!
 
امضا : Setayesh-B

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #135
باز طوفان شب است
هول بر پنجره می کوبد مشت

شعله می لرزد در تنهایی
باد فانوس مرا خواهد کشت …؟
 
امضا : Setayesh-B

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,768
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #136
چون باد می‌روی و به خاکم فکنده‌ای
آری برو که خانه ز بنیاد کنده‌ای
حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتی‌ام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده‌ا ی؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غم آلود خنده‌ای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده‌ای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهنده‌ای
بی او چه بر تو می گذرد سایه‌ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده‌ای
 
امضا : Setayesh-B

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #137
در عشق خوشا مرگ که این بودنِ ناب است
وقتی همه‌ٔ بودن ما جز هوسی نیست …
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #138
شاهد سرمدی تویی
وین دل سالخوردِ من

عشق هزار ساله را
بر تو گواه می‌ کند ….
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #139
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست

حشمتِ این عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست

دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نومیدی ازو کوته شود

گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #140
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا