- ارسالیها
- 1,002
- پسندها
- 7,939
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #91
- میدونم که تو پاکی عمو جون، به مردونگی و غیرتت شک ندارم. جنس تو با مادرت فرق داره، از خون و پوست خودمونی، ولی دیروز خودم شنیدم که سوگول داشت با مزخرفاتش، مغز هوردخت رو شستشو میداد. خدا میدونه قبلاً بهش چی گفته که این دخترهی خیره سر همچین بلایی سر خودش و آوش آورد. الانم که هرچی من و مادرش ازش خواهش و تمنا کردیم که آوش رو ببینه، پاش رو کرده توی یه کفش میگه نمیتونم، مریضی رو بهانه کرده و میگه هنوز حالم مساعد نیست!
سرم را که مثل ظرفی پر از آهن سنگین شده، از سینهاش جدا میکنم و با صدایی گرفته و محزون میگویم:
- میدونم، شما بزرگ من هستید ولی بهت حق میدم من رو مقصر بدونی، واقعاً حق هم دارید ولی به روح آقا جون، من از هیچی خبر نداشتم. کتمان نمیکنم که هوری رو...
سرم را که مثل ظرفی پر از آهن سنگین شده، از سینهاش جدا میکنم و با صدایی گرفته و محزون میگویم:
- میدونم، شما بزرگ من هستید ولی بهت حق میدم من رو مقصر بدونی، واقعاً حق هم دارید ولی به روح آقا جون، من از هیچی خبر نداشتم. کتمان نمیکنم که هوری رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر