• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن شیل و سباستین در سفر زمان | ف.زینلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع پرینز نوچی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 786
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
کد فن فیکشن:7
ناظر: Z Dark ⚡ Thunder

به نام خداوند خیر و شر
سلام
اومدم با یک فن فیکیشن جدید
نام فن فیکیشن:شیل و سباستین در سفر زمان
نویسنده:ف.زینلی
ژانر: #تریلر #جنایی #طنز

برگرفته از: انیمه خادم سیاه
808118_4f95d38d378b8d88e060f4308db2c75b.jpg
خلاصه:
شیل در اتفاقی از زمان خود به زمان حال ما وارد می‌شود و سعی می کند تا خود را با این زمان تطبیق دهد.
او دوباره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : پرینز نوچی

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
به نام دانای مطلق
سلام به همه دوستان
شیل:
با صدای سباستین چشمام رو باز کردم و روی تخت نشستم، سباستین فنجان چای رو به دستم داد و بعد از آن برنامه رو به دست دیگرم داد، با دو تاجر و یک پروفسور دیدار داشتم.

روی لبه‌ی تخت نشستم و سباستین لباسم رو عوض کرد و جوراب‌هام رو پام کرد، حسی نسبت به کارهای سباستین نداشتم.
بعد از پوشیدن کت و بستن چشم بندم از اتاق بیرون رفتیم و وارد گل‌خونه شدیم، بساط صبحانه مرتب چیده شده بود، بعد از خوردن صبحانه که شامل ماهی پخته و سبزیجات بود از گل‌خونه بیرون رفتم و وارد اتاق کارم شدم.
بعد از رسیدگی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
سرمیز شام نشسته بودیم و بدون هیچ صحبتی غذا می‌خوردیم، زیر چشمی به مارکوس نگاه می‌کردم، می‌دونستم علاوه بر تجارت کاکائو، اسلحه هم خرید و فروش می‌کنه و به نوعی تجارت مرگ، می‌دونستم برای بزرگ‌تر شدن خودش می‌خواد با من معامله کنه و البته خوب جلوه دادن.
بعد از شام به سباستین گفتم:

- فهمیدی آن مزدورها برای چه کاری آمده بودند؟
- بله آمده بودن تا در زمان صرف چای به شما حمله کنن.
- می‌خوام همان‌طور بشه.
سباستین با تعجب صدایم زد:
- بوچان.
- توهمی براش ایجاد کن که این اتفاق می‌افته بعد سرفرصت من با او تسویه حساب می‌کنم.
- یس مای لُرد.
کمی لباسام رو مرتب کردم و به طرف سالنی که در آن شام خورده بودم راه افتادم.
بعد از نشستن پشت صندلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
بعد از عوض کردن لباس‌هایم سباستین گفت:
- امروز خسته شدید بهتره استراحت کنید ...برنامه فرداتون هم پُره.
روی تخت نشستم و گفتم:
- بازی کسل کننده بود.
سباستین با لبخندی که مختص به خودش بود گفت:
- تا من رو دارید هیچ وقت بازنده نمیشید.
- با این‌که فقط به روحم برات مهمه؟
- آره تا وقتی قرارداد بین ما برقراره هیچ وقت تو رو ترک نمی‌کنم.
آرام دراز کشیدم و سباستین رو تختی را رویم کشید و گفت:
- شب بخیر.
صدایش زدم:
- سباستین.
- بله بوچان.
- همین جا بمون تا خوابم ببره.
- یس مای لُرد.
کم کم خواب بر من غالب شد این در حالی بودکه نمی‌دونستم فردا روز دیگری است.

***
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
با صدای سباستین چشم‌هایم را باز کردم و خودم رو تو آغوش سباستین دیدم.
با تعجب به اطرافم نگاه کردم و خودم رو در یک فضای سرسبز دیدم، با تعجب به سباستین گفتم:
- ما کجا هستیم سباستین؟
- در یک پارک ولی بوچان ما به صد و سی سال بعد آمده‌ایم.
با بهت و شوک گفتم:
- چی؟

- آرام بوچان...من در این فاصله‌ای که شما بیدار شوید رفتم و کمی اطلاعات به دست آوردم، ما از طریق همان دروازه به این زمان منتقل شدیم و مجبوریم به رسم مردم این زمان لباس بپوشیم و زندگی کنیم ...برایتان لباس آوردم تا بپوشید.
- ولی سباستین خونه رو چکار کردی؟
- الان به آن‌جا میریم ولی بهتر است اول لباس عوض کنید.
کمکم کرد تا به قول خودش شلوار جین با تیشرت و یک سوئیشرت بپوشم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
همه جا مثل روز روشن بود و تبلیغات مغازه‌ها از رنگ‌های مختلف بود که خیلی قشنگ بودن و چشمم رو نوازش می‌دادن و درب همه آن‌ها باز بود و بعضی از مردم با خرید از مغازه بیرون می‌رفتن، مردم بعضی مثل ما لباس پوشیده بودند و برخی رسمی‌تر، کت و شلوار به تن داشتند.
اگر خودار نبودم تا حالا از آغوش سباستین پایین پریده بودم و به همه جا سرک می‌کشیدم ولی خودم رو کنترل کردم و گذاشتم زمانی که به خانه رسیدیم از سباستین سوال کنم.
نمی‌دانم چقدر راه رفته بودیم ولی از شلوغی مغازه‌ها فاصله گرفته بودیم و به جایی رسیده بودیم که خانه‌های ویلایی زیادی کنار هم وجود داشتند و مثل قطار به هم وصل بودن.
سباستین راهش رو به سمت یکی از اونا که وسط خیابان بود کج کرد و به در خانه رسید و اون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
در این ده روزی که گذشت سباستین همه چیز رو به من یاد داد از کار کردن با گوشی، تبلت، لپ‌تاپ و تلویزیون گرفته تا طریقه‌ی ارسال پیامک، ایمیل و همین طور تماس تصویری، همچین توضیح داد که مردم در این دنیا چگونه زندگی می‌کنند و همه نژادها در کنار هم هستند و الان دیگر برده‌داری وجود ندارد و همه سیاه پوستان در کنار سفید پوستان و دیگر نژادها زندگی می‌کنن.
سباستین کار پیدا کرد به عنوان یک آشپز رستوران، جایی که می‌گه همه چیز خیلی سریعه و باید سفارش‌ها رو حاضر کنن.
او مرا به فروشگاه برده بود به من گفته بود که چطور باید خرید کرد چون به آن نیاز داشتم و به گفته سباستین باید در زمانی که او سر کارش بود من باید چیزی می‌خوردم یا اگر به چیزی احتیاج داشتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
با تعجب از سباستین پرسیدم:
- مگه سرکار نبودی؟...چرا اینقدر زود اومدی؟
- نه امروز رستوران تعطیل بود...به شما وقتی می‌خواستم برم گفتم برای کار دیگری بیرون میرم.
کمی فکر کردم و یادم آمد وقتی می‌خواست بره بیرون همین رو به من گفته بود.
- برای چه کاری رفته بودی؟
- پرونده مدرسه شما رو درست کنم.
- بله؟
- بوچان شما برای رفتن به مدرسه به پرونده ای نیاز دارید تا از جایی به اینجا منتقل شده باشید تا بتوانید در مدرسه درس بخونید در ضمن من دارم برای شما مثل کاری که قبلا برای ملکه انجام می‌دادین رو هماهنگ می‌کنم.
با تعجب گفتم:
- یعنی چی؟
- یعنی شما باز هم کارهایی که ملکه می‌گوید رو انجام می‌دید ولی مخفیانه، در اصل شما یک بچه دبیرستانی هستید که در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
بعد از خوردم شام رفتم تا بخوابم و مثل همیشه سباستین کنارم موند تا بخوابم ببره.
صبح با صدای سباستین از خواب بیدار شدم:
- بوچان وقتش شده برید مدرسه.
- باشه.
از جا بلند شدم و بعد از رفتن به دست شویی و شستن دست و صورتم به اتاقم برگشتم و دیدم سباستین با لباس‌هایی که آماده کرده منتظره منه.
تیشرت و شلوارک را با یک شلوار جین آبی، پیراهن طوسی و سویشرت طوسی و کفش به قول سباستین کتونی آبی عوض کردم، چشم بند طبی رو می‌خواستم به چشمم بزنم که سباستین گفت:
- اون رو به من بدید بوچان.
چشم‌بند رو به دستش دادم که چشم بند نو دیگری به من داد و گفت:
- این بهتره.
چشم‌بند رو به چشم زدم و گفتم:
- دیگه باید چکار کنم؟
کوله پشتی به رنگ مشکی به دستم داد و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10

آقای گاردن رو به من گفت:
- صفحه 50 رو بازکن.
صفحه 50 رو باز کردم و بعد از دیدن مسائل ناخودآگاه لبخندی محو صورتم رو گرفت، چون دو روز پیش سباستین همین صفحه رو برام حل کرده و توضیح داده بود.
آقای گاردن بعد از توضیح مسئله، یک مسئله رو روی تخته نوشت و رو به همه ما گفت:
- همه این رو بنویسید و همین الان حل کنین.
کلاسورم را باز کردم و از داخل جامدادی یک خودکارآبی بیرون کشیدم و و صورت مسئله رو نوشتم و سپس با مداد جواب رو نوشتم، وقتی که کاملا جواب دادم دوباره نگاهی بهش انداختم که دیدم همش درسته.
آقای گاردن به کنار من آمد و گفت:
- نوشتی؟
- بله آقا.

نگاهی به مسئله و جوابی که من نوشته بودم انداخت و گفت:
- برو پای تخته و جواب رو بنویس.
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا