سلام رمانی که دختره دانشجو پزشکی بود و اینکه پدرش آشپز بیمارستان بود یکبار ازدواج کرده بود با همکلاسیش و طلاق گرفته بود همکلاسی با یک پرستار ازدواج کرده بود و بعد از کلی ماجرا با استادش که جراح قلب بود ازدواج کرد خانواده استادش همگی پزشک بودن
یه رمان خوندم اسم شخصیتاش یادم نیس... پسره پلیس بود و یه بچه داش بعد تو تاکسی یه دختری کیفشو زد... بعد این پلیسه دنبال یه باند خلافکار بود که باعث خودکشی ی سری از مردم شده بودن... و وقتی رفت اونجا شد جلاد... و همون دختری که تو تاکسی کیفشو دزدیده بودو دید و باهاش عقد کرد... و اسم جعلیش شیوان بود پسره... برای اینکه خلافکارا هویت واقعیشو نشناسن... کسی میدونه اسمش چی بوده؟
یه رمان بود
که داستان دوتا دختر بود که رشته تربیت بدنی میخوندن تو تهران
بعد اینکه مهلتشون تموم میشه باید از خوابگاه برن دوستش توی تهران خونه داشتن اون رفت خونه خودشون و دختره هم رفت توی یه خونه ک ۳۰ تا دختر بودن بعد بخواطر اینکه مشکوک میشه به یکی از هم اتاقی هاش ک معتاده میره دنبالش و پلیسا دستگیرش میکنن و به وصیغه رفیقش ازاد میشه و توی پاسگاه با یه پلیس جوون اشنا میشه که پلیسه به بهونه کمک کردن بهش شمارشو میده
بعد از اون داستان از خونه زد بیرون و رفت دنبال یه خونه تا با یه املاکی اشنا شد ک یه پیرمرد بود
پیرمرده طبقه بالا خونشو داد به دختره
و خونه پلیسه هم روبروی خونه دختره بود
بقیشو یادم نمیاد...
یه رمان بود
که داستان دوتا دختر بود که رشته تربیت بدنی میخوندن تو تهران
بعد اینکه مهلتشون تموم میشه باید از خوابگاه برن دوستش توی تهران خونه داشتن اون رفت خونه خودشون و دختره هم رفت توی یه خونه ک ۳۰ تا دختر بودن بعد بخواطر اینکه مشکوک میشه به یکی از هم اتاقی هاش ک معتاده میره دنبالش و پلیسا دستگیرش میکنن و به وصیغه رفیقش ازاد میشه و توی پاسگاه با یه پلیس جوون اشنا میشه که پلیسه به بهونه کمک کردن بهش شمارشو میده
بعد از اون داستان از خونه زد بیرون و رفت دنبال یه خونه تا با یه املاکی اشنا شد ک یه پیرمرد بود
پیرمرده طبقه بالا خونشو داد به دختره
و خونه پلیسه هم روبروی خونه دختره بود
بقیشو یادم نمیاد...