• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سُلدا | میم.رویا کاربر انجمن یک رمان

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
دقایقی بعد، هر پنج نفرمان درون ماشین نشسته بودیم. دختر زخمی آنقدر لاغر و سبک بود که خودم به تنهایی جابجایش کردم.
هرچند شادی و آن دو نفر دیگر آنقدر خودشان را باخته بودند که انتظار کمک از آنها نداشتم.
شادی را به اجبار پشت فرمان نشانده بودم و آن دو کفتر عاشق هم حاضر نشده بودند از هم جدا شوند و حالا چهار نفری عقب نشسته بودیم.
- من که رفتم، این دوتا رو یه جایی پیاده کن و خودتم برو خونه. فردا که هیچ... این طرفا آفتابی نشو تا آخر هفته... با خیال راحت بیا و ماشینو تحویلم بده.
- نه تو رو خدا خانم. من به درک، یه بلایی سر ماشینتون بیاد، کل زندگیم رو هم بفروشم نمی‌تونم خسارت بدم.
محلی به حرفش ندادم و از ماشین پیاده شدم. دخترک را دوباره به همان روش قبل بغل گرفتم و با پا در ماشین را بستم.
از پنجره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
قلب دومی در بدن دخترک زال می‌تپید و من نمی‌دانستم با بیدار شدنش، قرار است با چه موجود عجیبی روبرو شوم.
التماسش برای زنده ماندن هی در ذهنم تکرار می‌شد و الان می‌فهمیدم دلیل آن حسی که نگذاشت دخترک زخمی را ول کنم، چه بود.
از طرف دیگر هم ‌می‌دانستم قرار است با بیدار شدنش از جانب اصلان دوباره سرزنش شوم و خوشبینانه امیدوار بودم سنجاب درونم اشتباه نکرده باشد و پای آدم اشتباهی را به خانه باز نکرده باشد.
با یادآوری چیزی، شتاب‌زده از روی تخت پریدم. شادی لحظه آخر یک ساک ورزشی کهنه را داده بود که ظاهراً مال دخترک بود‌.
از اتاق بیرون رفتم‌. باد پرده‌های حریر پذیرایی را تکان می‌داد و سرمای صبحگاهی فضای پذیرایی را منجمد کرده بود.
در روزهای آخر آذر، هوا که رو به سردی می‌رفت، هما و لاچین کار کمتری داشتند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
فقط امیدوارم، اصلان وقتی دید چه کسی را نجات داده‌ام، به من حق بدهد که کسی خارج از تبارمان را به خانه آوردم.
همان نبض دست راستش مرا به شک می‌انداخت و این شک مرا می‌ترساند‌.
اگر مزاحم همیشگی سر و کله‌اش پیدا نمی‌شد. الآن تکلیفم با خود و دخترک مشخص بود.
کلافه نوچی پراندم که هم‌زمان تقی به در خورد. من دیگر در برابرش پریشان سابق نبودم؛ اما این ارژن هم، ارژن مغرور سابق نبود‌. از دیشب تا الآن آنقدر همه‌چیز روی دور تند افتاده بود که هنوز فرصت نکرده بودم بار دیگر همه چیز را برای خودم مرور کنم.
این ارژن جدید، سعی می‌کرد بیشتر در چشمم باشد و به مذاقم خوش آمده بود.
این ارژن جدید تا کی در برابر رفتارهای طلبکارانه‌ام کوتاه بیاید و نازم را بکشد، خدا می‌داند.
در را باز کرده و با دیدن چهره نالانش تک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
دستم به جسم نرمی برخورد کرد. نگاهم هنوز به ارژن بود که با چشم‌های گشاد دوباره خودش را عقب کشید و بیشتر بینی‌اش را چسبید.
واکنش ارژن وادارم کرد به دستم نگاه کنم.
تا چشمم بهش افتاد، ناخودآگاه جیغ بلندی کشیدم و ناخودآگاه به جلویم پرتش کردم. عروسک عجیب و غریب محکم به پشتی مبل روبرویم خورد و پارچه مبل را در جا قرمز کرد.
مبهوت به کف دستانم نگاه کردم. مثل خاک نرمه‌، خون خشک شده روی دستانم مانده بود و حالا من هم، بوی عجیبش را حس می‌کردم.
دوباره همان صدای بوق مانند در گوش‌هایم پیچید و من فقط با تعجب به دستانم نگاه می‌کردم.
ارژن اصلاً حواسش به من نبود و بالای سر عروسک عجیب و غریب رفت.
سعی کردم دستانم را روی گوشم بگذارم؛ اما تکان نمی‌خورد. تا ارژن به سمتم برگشت صدا قطع شد. انگار که درون یک گردباد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #45
*‎*‎*‎
ارژن و پریشان بعد از دیدن عروسک و جادویی که همراهش بود، فوری خانواده لاوین را از ماجرا با خبر کرده بودند و حالا بعد از یک روز، بزرگان تبار لاوین با وجود چند غائب، در پذیرایی بزرگ خانه هما نشسته بودند.
در سکوت کامل به دخترک زال نگاه می‌کردند.
قبل از رسیدن‌شان، ارژن و پریشان مبل‌های خانه را به شکل نیم دایره دور صندلی دخترک چیده بوده و مجلسشان درست مثل یک دادگاه شده بود.
دخترک زال بعد از تقریباً دو روز، هنوز بی‌حال بود و جوری روی صندلی لم داده، که انگار هر لحظه از حال می‌رود.
مثل روال همیشه، از هر نژادی تنها نماینده و بزرگ‌شان آمده بود. اصلان، بزرگ نژاد شیر ایرانی، در صدر مجلس نشسته و بقیه هم کنارش بودند. همه منتظر بودند تا اصلان سوال و جواب را از دخترک شروع کند و زودتر به جواب‌شان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #46
هق‌هق‌های المیرا، بین حرف‌هایش وقفه می‌‌انداخت.
گریه‌هایش همه را تحت تاثیر قرار داده بود.
همگی به خوبی می‌دانستند، سخت‌گیری‌های اصلان فقط برای امنیت تبار لاوین ست.
بعید نبود تمام این ماجرا نقشه‌ای باشد برای از بین بردن تبار لاوین.
این بار سعی کرد با ملایمت بیشتری حرف‌های قبلش را تکرار کند.
- بازم باور نمی‌کنم! صاحبت کی بوده؟ می‌دونست از نژادهای خاصی؟ چه‌جوری تونستی فرار کنی؟ اصلاً کی ما رو بهت معرفی کرد؟ می‌بینی؟ حضورت با هزارتا سوال بی‌جواب نمی‌خونه... حضورت این‌جا، تو منطق من جایی نداره.
- اون هیچ‌وقت با من درباره خودش صحبت نمی‌کرد. مثل... مثل سایه می‌اومد و مثل سایه هم می‌رفت. مدت‌ها اون تنها کسی بود که تو این دنیا می‌شناختمش... فقط می‌دونم شکنجه‌گرم یه انسان عادی نبود... آره می‌دونست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #47
+ نوشتن برای کسی که نیست چه حسی داره؟
- :shout:




‎*‎*‎*‎
هنوز آفتاب نزده بود که در میان تاریکی خودش را به خانه رساند. در جلسه اضطراری که ماه پیش به خاطر حضور عضو جدید، برگزار شده بود نه تنها او بلکه بقیه دوستان و هم سن و سالانش هم، اجازه شرکت نداشتند.
با سرد شدن هوا و به خواب رفتن بعضی از حیوانات کوهستان، تازه امروز بعد از دو ماه فرصت کرده بود به خانه برگردد و خبری هم از آشو نداشت.
آشو جدا از نژاد، تمام اخلاقیاتش هم شبیه او بود و جانش را برای خوش‌گذرانی و ول چرخیدن می‌داد.
در این دو ماه پریشان را هم ندیده بود و ندیده می‌دانست که خواهرش حال و روز خوبی ندارد.
عضو جدید لاوین را هم ندیده بود! از او هم ندیده بدش می‌آمد! کسی که با حضورش پریشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #48
جوری که لاچین و آشو پشت پریشانند خیلی قشنگه
:melting-face:


جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #49
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #50
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا