- نویسنده موضوع
- #11
***
حال من بیشک خوب نیست و من دگر در من نیست...
من بیهیچ حرفی رو به اتمام هستم.
من را کمی نگاه کن!
دستم را کمی بگیر و من را ز این حالخرابی، برای ثانیهای نجات بده.
دستم را محکم بگیر که دارم ز یادت سقوط میکنم در این لحظههای دلتنگی!
مردم هنوز هم هزاران فرسنگ با من فاصله دارند،
فریاد میزنند بر سر منِ آتش گرفته
که ندَوَم و بیشتر از این خاکستر نشوم؛
ولی هیچ یک جرعت جلو آمدن را به خود نمیدهند.
ای کاش خدا برای این منِ حالخراب کاری کند...!
حال من بیشک خوب نیست و من دگر در من نیست...
من بیهیچ حرفی رو به اتمام هستم.
من را کمی نگاه کن!
دستم را کمی بگیر و من را ز این حالخرابی، برای ثانیهای نجات بده.
دستم را محکم بگیر که دارم ز یادت سقوط میکنم در این لحظههای دلتنگی!
مردم هنوز هم هزاران فرسنگ با من فاصله دارند،
فریاد میزنند بر سر منِ آتش گرفته
که ندَوَم و بیشتر از این خاکستر نشوم؛
ولی هیچ یک جرعت جلو آمدن را به خود نمیدهند.
ای کاش خدا برای این منِ حالخراب کاری کند...!
آخرین ویرایش توسط مدیر