- ارسالیها
- 1,808
- پسندها
- 45,809
- امتیازها
- 63,073
- مدالها
- 52
- نویسنده موضوع
- #21
لپ چپش را از داخل گاز گرفت و لبخند هولی زد.
- فقط همین!
نگاهش را برنداشت. نگاهِ عمیق و دردناکش را از صورت دلارا برنداشت تا زمانیکه لبخند تلخی روی لبهایش نشست. اشتباه نمیکرد؛ دلارا کاملاً مثل خودش بود و ای کاش که نبود.
دلارا دستش را کنار کشید و لبهای خشکش را زبان زد و از جایش بلند شد. با حالی مثلاً شاد به سیاوش نگاه کرد و شال چروکش را از سر برداشت و رو به سیاوش گرفت.
- میبینی چیکارم کردن؟! رسماً شَتک شدم! راستی شما چرا اینقدر زود اومدی؟ ماشین چرا تو حیاط نبود؟
صندلی را به حرکت درآورد و نگاهی به شال دلارا و چشمانِ میشیِ تبدارش انداخت؛ معلوم بود گریه کرده. سرعت صندلی بیشتر شد و نگاهش سختتر.
- فروختمش!
همان لبخند مثلاً شاد هم پرید و مبهوت به دهان سیاوش نگاه کرد. باید انتظار همچین...
- فقط همین!
نگاهش را برنداشت. نگاهِ عمیق و دردناکش را از صورت دلارا برنداشت تا زمانیکه لبخند تلخی روی لبهایش نشست. اشتباه نمیکرد؛ دلارا کاملاً مثل خودش بود و ای کاش که نبود.
دلارا دستش را کنار کشید و لبهای خشکش را زبان زد و از جایش بلند شد. با حالی مثلاً شاد به سیاوش نگاه کرد و شال چروکش را از سر برداشت و رو به سیاوش گرفت.
- میبینی چیکارم کردن؟! رسماً شَتک شدم! راستی شما چرا اینقدر زود اومدی؟ ماشین چرا تو حیاط نبود؟
صندلی را به حرکت درآورد و نگاهی به شال دلارا و چشمانِ میشیِ تبدارش انداخت؛ معلوم بود گریه کرده. سرعت صندلی بیشتر شد و نگاهش سختتر.
- فروختمش!
همان لبخند مثلاً شاد هم پرید و مبهوت به دهان سیاوش نگاه کرد. باید انتظار همچین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش