- ارسالیها
- 959
- پسندها
- 4,306
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #221
- خب نداره که دیوانه!
گوشیاش را از روی میز برداشت و فوری به سمت گالریاش رفت تا عکسهایی که گرفته بود را نشان سهیل بدهد. خوب میدانست که سهیل هم از دیدن آن صحنه شوک خواهد شد.
برای همین مشغول پیدا کردن عکسها از پوشهی امن گوشه اش شد. سهیل که انگار هم هیجان و هم حس کنجکاویاش گل کرده بود گفت:
- خب زودتر بگو ببینم قضیه چیه.
کمیل دستش را به علامت سکوت بالا برد و گفت:
- صبر کن دارم با رسم شکل بهت توصیح میدم. آهان! ایناهاش... بفرمایید.
و گوشی را به سهیل داد.
سهیل نگاهی به گوشی و نگاهی به کمیل کاملاً جدی کرد و با تعجب گوشی را گرفت. اولش صورتش هیچ تغییری نکرد اما رفته رفته مردمک چشمهای سیاهش بزرگ و بزرگتر شدند، دهانش کمکم باز میشد و ترکیب صورتش را به هم میریخت. گویا او هم...
گوشیاش را از روی میز برداشت و فوری به سمت گالریاش رفت تا عکسهایی که گرفته بود را نشان سهیل بدهد. خوب میدانست که سهیل هم از دیدن آن صحنه شوک خواهد شد.
برای همین مشغول پیدا کردن عکسها از پوشهی امن گوشه اش شد. سهیل که انگار هم هیجان و هم حس کنجکاویاش گل کرده بود گفت:
- خب زودتر بگو ببینم قضیه چیه.
کمیل دستش را به علامت سکوت بالا برد و گفت:
- صبر کن دارم با رسم شکل بهت توصیح میدم. آهان! ایناهاش... بفرمایید.
و گوشی را به سهیل داد.
سهیل نگاهی به گوشی و نگاهی به کمیل کاملاً جدی کرد و با تعجب گوشی را گرفت. اولش صورتش هیچ تغییری نکرد اما رفته رفته مردمک چشمهای سیاهش بزرگ و بزرگتر شدند، دهانش کمکم باز میشد و ترکیب صورتش را به هم میریخت. گویا او هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش