نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان دردهای تدریجی | رویا نظافت کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع رویای محال
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 230
  • بازدیدها 9,401
  • کاربران تگ شده هیچ

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
962
پسندها
4,311
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #231
و سریع آشپزخانه را ترک کرد و مهری خانم را در خیالات خودش رها کرد. زن بیچاره حس مادرانه‌اش تحریک شده بود. می‌دانست که یک بوهایی می‌آید ولی هیچ فکری به ذهنش نمی‌رسید. با اینکه از ته وجودش به این وصلت راضی نبود اما باز هم به خاطر پسرش؛ باید کوتاه می‌آمد و این وصلت مسخره را می‌پذیرفت. برای همین سریع پیازها را خورد کرد تا زودتر به بقیه‌ی کارهایش برسد. امرور خیلی کارها داشت. باید از هاشم میوه و شیرینی‌ها را
سهیل در ورودی را بست و داخل حیاط شد. باران شریدتر شده بود و وزش باد، حسابی به جان این مردم نفوذ می‌کرد. همان‌طور که از حیاط داشت عبور می‌کرد و برگ درخت‌های خیس و زرد خرمالو زیر پاهایش له می‌شد، گوشی را از جیبش بیرون کشید و به آریا زنگ زد.
آریا که ماشین را در محوطه نسبتاً بزرگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا