- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #391
ابرویش خم شد و با صورتی که در هم رفت زمزمه کرد:
- چی؟
هنری عکسالعملی نشان نمیداد و مانند آدمهای شکست خورده خیره به نور بود، اریک با غم بزرگی درحالیکه سیب گلویش مدام بالا و پایین میشد و نشان از بغضی که در گلویش بود میداد به درختی تکیه کرد و به نقطه نامعلومی خیره شد.
ریچارد آرام روی زانوهایش فرود آمد و با اشکی که در چشمانش جمع شد دستش را ناباور جلوی دهانش گذاشت، هقهق ماریا شدت گرفت.
چشمانش را در قاب چرخاند، اینها با خود چه فکرهای احمقانهای میکردند؟ حرف بعدی اریسا اولین توهینی بود که به تمام عمرش از یک نفر شنیده بود.
- تو یه قاتلی!
اخم غلیظی کرد که باعث شد رنگ از رخ صورت مظلوم و ترسیده دخترک بپرد، با یک حرکت دست از سر رایش کنارش زد و جلوی نور قرار گرفت و خواست قدم بعدی را تمام...
- چی؟
هنری عکسالعملی نشان نمیداد و مانند آدمهای شکست خورده خیره به نور بود، اریک با غم بزرگی درحالیکه سیب گلویش مدام بالا و پایین میشد و نشان از بغضی که در گلویش بود میداد به درختی تکیه کرد و به نقطه نامعلومی خیره شد.
ریچارد آرام روی زانوهایش فرود آمد و با اشکی که در چشمانش جمع شد دستش را ناباور جلوی دهانش گذاشت، هقهق ماریا شدت گرفت.
چشمانش را در قاب چرخاند، اینها با خود چه فکرهای احمقانهای میکردند؟ حرف بعدی اریسا اولین توهینی بود که به تمام عمرش از یک نفر شنیده بود.
- تو یه قاتلی!
اخم غلیظی کرد که باعث شد رنگ از رخ صورت مظلوم و ترسیده دخترک بپرد، با یک حرکت دست از سر رایش کنارش زد و جلوی نور قرار گرفت و خواست قدم بعدی را تمام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش