- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #411
صدای قدمهای مرد نزدیکتر شد، درحالیکه نگاهش به آیهان بود با کمکش از روی زمین بلند شد.
- یادت باشه، اسم همو صدا نزنید! تا میتونی بدو و به عقب نگاه نکن... .
- شماها حق ن... .
با صدای آیهان که بین حرف مرد پرید با تمام انرژی و قدرتی که برایش باقی مانده بود شروع کرد به دویدن.
- فرار کـن.
دویدنش همزمان شد با صدای متعجب مرد.
- هــی!
ناگهان آتشی از کنار گوشش رد و به درخت جلویش خورد، نفسش رفت و یکهو ایستاد. با سرعتی که داشت پایش لیز خورد و محکم با پشت روی زمین افتاد و آخی از درد گفت، اشک چشمانش را پاک کرد تا بهتر ببیند. شاید توهم زده بود و آتشی وجود نداشت؛ اما با آتش دیگری که مستقیم از کنار پهلویش رد شد خودش را کنار کشید و جیغی از ترس زد. این دیگر چه بود؟
با صدای فریاد دیگر آیهان از بهت...
- یادت باشه، اسم همو صدا نزنید! تا میتونی بدو و به عقب نگاه نکن... .
- شماها حق ن... .
با صدای آیهان که بین حرف مرد پرید با تمام انرژی و قدرتی که برایش باقی مانده بود شروع کرد به دویدن.
- فرار کـن.
دویدنش همزمان شد با صدای متعجب مرد.
- هــی!
ناگهان آتشی از کنار گوشش رد و به درخت جلویش خورد، نفسش رفت و یکهو ایستاد. با سرعتی که داشت پایش لیز خورد و محکم با پشت روی زمین افتاد و آخی از درد گفت، اشک چشمانش را پاک کرد تا بهتر ببیند. شاید توهم زده بود و آتشی وجود نداشت؛ اما با آتش دیگری که مستقیم از کنار پهلویش رد شد خودش را کنار کشید و جیغی از ترس زد. این دیگر چه بود؟
با صدای فریاد دیگر آیهان از بهت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر