- تاریخ ثبتنام
- 11/11/20
- ارسالیها
- 421
- پسندها
- 2,293
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 12
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #31
چشمهام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم، تا به خودم مسلط بشم.
نشستم روی تخت با دو دستم شقیقههام رو ماساژ دادم، سرم بدجوری درد میکرد، از اون طرف هم درد قفسهی سینهم امانم رو بریده، چشمهاش، اه، امان از چشمهای شهاب که هربار میبینمش نفسم رو بند میاره، باز با یادآوری بلایی که به سرم آورده اخم هام توهم دیگه رفتن، از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت حموم دوش رو باز کردم، با همون لباسهام رفتم زیر دوش.
***
از حموم اومدم بیرون، حوله رو دور خودم پیچیدم، یکم لرزم گرفته بود، با بیحالی نشستم روی تخت، تا یکم حالم جا بیاد، که در با صدای بدی باز شد، با تعجب نگاه کردم!
شهاب اومد داخل اتاق و در اتاق رو به هم کوبید، با عصبانیت اومد طرفم.
یک نگاه به خودم انداختم. با...
نشستم روی تخت با دو دستم شقیقههام رو ماساژ دادم، سرم بدجوری درد میکرد، از اون طرف هم درد قفسهی سینهم امانم رو بریده، چشمهاش، اه، امان از چشمهای شهاب که هربار میبینمش نفسم رو بند میاره، باز با یادآوری بلایی که به سرم آورده اخم هام توهم دیگه رفتن، از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت حموم دوش رو باز کردم، با همون لباسهام رفتم زیر دوش.
***
از حموم اومدم بیرون، حوله رو دور خودم پیچیدم، یکم لرزم گرفته بود، با بیحالی نشستم روی تخت، تا یکم حالم جا بیاد، که در با صدای بدی باز شد، با تعجب نگاه کردم!
شهاب اومد داخل اتاق و در اتاق رو به هم کوبید، با عصبانیت اومد طرفم.
یک نگاه به خودم انداختم. با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش