- ارسالیها
- 603
- پسندها
- 6,961
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 12
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #21
– باید برم.
حواسم را از ضیافت قطرهها گرفت.
غافلگیرم شدم. شوخی میکرد؟
– کجا؟
– نم…یدونم. هر جا، اینجا نباشه. خوابگاه بهم نمیدن. رفتم، پر بودن.
انگشتان بدون دستکشش را در خاک فروکرد. مشتی خاک برداشت و به زمین کوبید.
– چهت شده؟
مچ دستش را گرفتم و بدون توجه به کثیف شدن خودم، خاک روی انگشتانش را پاک کردم.
حواسم را از ضیافت قطرهها گرفت.
غافلگیرم شدم. شوخی میکرد؟
– کجا؟
– نم…یدونم. هر جا، اینجا نباشه. خوابگاه بهم نمیدن. رفتم، پر بودن.
انگشتان بدون دستکشش را در خاک فروکرد. مشتی خاک برداشت و به زمین کوبید.
– چهت شده؟
مچ دستش را گرفتم و بدون توجه به کثیف شدن خودم، خاک روی انگشتانش را پاک کردم.