• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان مخاطب | دلناز نیازی(ترانه) کاربر انجمن یک رمان

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #71
پارت‌های قبل، تمامی ویرایش شدند از لحن محاوره به ادبی، توصیفات هم قوی‌تر شدند. مایل بودید بخونید قشنگ‌های من :batting-eyelashes:
***
طولی نکشید که صدای پوزخنده قهرآلود آراد، فضای اتاق را فرا گرفت. ژرف دمی* از اعماق سینه‌اش کشید و خشمگین از روی مُبل برخاست. یکی از دَستانش را در جیب شلوار راسته‌ی کتانِ شیری رنگش فرو کرد و با نوک کفش‌های چرم ساده‌ی مردانه‌اش، در سِرامیک‌های مرمر مانند سالُن خانه‌ی آرمین ضرب گرفت.
- که چی آرمین؟ چی رو می‌خوای ثابت کنی؟ از خود گذشتگی تو؟ دَست از این چرندیات بردار، من دیر یا زود این‌جا با دلارا برمی‌گردم!
و بی‌آن‌که بگذارد چیزی بگوید، گام‌هایش را به سوی درب خانه تُند نمود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #72
بی‌قید شانه‌های ستبرش را بالا انداخت و فشار پنجه‌هایش را در هم بیشتر کرد.
- فقط مَحضِ کنجکاوی!
پلک بر هم فشرد و آهسته سَری تکان داد و در حالی که سعی در بی‌اعتنایی به کلامی که قصدِ به زبان آوردنش را کرده بود، داشت. آرام با زبانش لبانِ خَشکیده‌اش را نمسار کرد.
- پسر‌خاله‌ی یکی از دوستام بود.
سَرش را با طمأنینه چند بار پیوسته تکان داد و بدون آن‌که حالتش تغییر کند، پرسش آتی* را به زبان آورد.
- دوستت کی بود؟
متعجب ابروانش را بالا انداخت و کمی در جایش تکان خورد و به سوی او خَم شد.
- چه فرقی می‌کنه؟
سرش را چرخاند و در چشمان کهوه‌ماننده او خیره شد.
- ممنون می‌شم، سؤالم رو با سؤال جواب ندی!
خود را عقب کشید و سر جایش نشست. نگاهش را زیر انداخت و همان‌طور که به کفش‌های واریته‌ی* عابران...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #73
مبهوت از جملاتِ به زبان‌آورده‌ی او، با درنگی مدید* خاکستریِ چشمانش را به آن دو جفت گوی قهوه‌گون دخترک سوق داد و تبسمی هرآنچه کوچک ولیک روح‌نواز بر لبانش نشاند. بازوانِ ظریفِ دلارا را مابین پنجه‌های واثقِ مردانه‌اش به اسارت کشید و با طمأنینه به سوی نیم‌کَت هدایتش کرد.
- آروم باش عزیزم. برام بگو دلارا، از اوّلش، همه‌چیز رو!
گویا این مرد، قصد کرده بود از راه التیام درد‌های جای‌گرفته در روحِ دخترک، دل‌باختگی‌اش را نشان دهد. ولیک نمی‌دانست دلارا قلبی در سینه‌اش بازنمانده است که آن را به دست او بسپارد. دلارا سال‌هاست، مفقود شده‌است در سیَه چاله‌های پوچ ذهن!
نفسی عمیق از ژرفای جانِ فرسوده‌اش کشید. کَمَرش از خُنکای صندلیِ فلزی‌ای که به آن تکیه داده بود، منقبض شد و لرزی کوتَه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #74
سلام مهربون‌های من
تگ برگزیده مبارک‌مون باشه
این ادیتم تقدیم به همه‌تون که با اون چشمای قشنگ‌تون وقت می‌ذارید و مخاطب و مطالعه می‌کنید.
"روی لینک کلیک کنید"
***
گویا با این کلامِ، تلنگری ناگهانی کالبُدش را تکان داد. از افکار پوچ و بیهوده‌اش دَست کشید و نگاهش را از درخت تنومند مقابلش به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #75
یهویی دلم خواست براتون پارت بذارم :a050:
***
لبانِ نازکش هم‌چون ماهی، تکان می‌خوردند، امّا صدایی از تار‌های بی‌صوت حنجره‌اش خارج نمی‌شد. خشکنایش* خُشک شده بود و بند‌بند پیکرش عاری از احساس!
صدای تپش قلبش در گلویش هم نیز می‌آمد و اگر آن ضربان خروشان، سینه می‌شکافت و بیرون می‌آمد، بی‌گمان گوش فَلَک را کَر می‌کرد... .
پلک‌هایش را چندین مرتبه برهم کوباند و مبهوت لب گشود.
- چی؟
همان‌طور از بغض چانه‌اش می‌لرزید و لبانش محصور* تکان می‌خورد، تلخندِ حزینی مهمان لب‌هایششد و او با مهمان‌نوازی، پذیرای آن... .
- نمی‌دونم!
سَری تکان داد و با آن‌که اندکی بوبردار شده بود، مسیر سختی را در پیش دارد، تبسم مهربانی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #76
سلام عزیزای دلم
حتماً در نظرسنجی بالا شرکت کنید که پایانِ مخاطب، مورد پسندتون باشه.
و در نهایت،
پارت جدیدمون تقدیم به خواننده‌ی گُلی که به تازگی مخاطب رو مطالعه کرده:

BARAN_B BARAN_B
***
لاکِ سرخ‌گون را چندین بار تکان داد تا رقيق شود. پایش را بر روی میز گردِ شیشه‌ای مانندی که در مرکز پذیرایی خانه‌اش قرار داشت، گذاشت. با یکی از دَستانش موسِ سیَه رنگ لب‌تاپش را در دَست گرفت و ویدئو‌کالی را که هیراد با او گرفته بود، وصل کرد. چندی بعد، چهره‌ی هیراد با گیسوانِ کوتَه فرفریِ عسلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #77
تقدیم به خوانند‌های قدیمی‌مون که از پارت‌های اوّل همراهم هستند.
SETAYESH.MO Setayesh .Mohammadi
NEGIN BARZAN~ •Mahi•
BlaCkfloWeR Sahel56

L Elaheh_mah
***
هیراد، همان‌طور که روی شکم خوابیده بود، تکانی خورد و اَنگشتان شست و سبابه‌اش را بر گوشه‌ی پلک‌هایش فشرد تا مبادا اشکی از چشمانش جاری شود و مقابل خواهرش بیش از آن رسوایی به بار آید!
درب لاک را بَست و لب‌تاپ را بر روی ران پایش گذاشت که اورالِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #78
آخرین پارت تابستون، خدمت همه‌تون، به ویژه این سه عزیز:
Reyhaneh.NF Hormehr.25
Farnaz.zar Farnaz.zar
LEYLA MOSLEHI SeNaToR-

اینم ادیتی تقدیم به شما:
ادیت پاییزی‌مون
***
روسریِ قواره کوچکِ سرخ‌گونی را که خال‌خال‌های ریز سفیدی در زمینه‌اش نمایان بود را بر روی گیسوانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #79
آغاز سال تحصیلی رو به همه‌تون تبریک می‌گم زیبایان من :wubsmiley:
پارت جدیدمون، تقدیم به شما قشنگا:
خانوم سین❀ sahel salehizade
Yaldabanoo Yaldabanoo
Shirin_Yeganeh Shirin_Yeganeh
زهرا فرمانی(مهشید) زهرا فرمانی(مهشید)


***
دلش حال و هوای "ملّت عشقش" را کرده بود، کالبُد فرسوده‌اش محتاج خط به خط خواندن مولانای عزیزش بود، به همراه یک فنجان قهوه‌ی بی‌شکر! یا شاید هم دل درمانده‌اش، قصدِ گشودن صفحه‌ی اوّل کتابش را داشت که نوشته‌ی معشوق بر روی آن خودنمایی می‌کرد!
" برای لبخندت، موقع بوییدن برگ‌هایش،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
13,106
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #80
نظری ندارید؟ :batting-eyelashes:
داستان داره هیجانی میشه، پارت بعد چه پارتیِ
!
گفتمان آزاد
***
آفتاب، از پنجره‌ی اتاق بر روی مُبل قهوه‌گون چرم شرکت آراد، درخشید. حس گرمای پرتوی خورشید، فضای اتاق را در بر گرفته بود. دَست بر یقیه‌ی پیراهن سپیدش بُرد و چند دکمه‌ی بالایی آن را باز کرد. در این فصل از سال، آفتابی چنین سوزان، تعجب‌آور بود!
نگاهی دیگر به برگه‌های حسابداری روی میزش انداخت و نگاهش را منتظر به سوی تلفُن همراهش سوق داد. چنگی میان گیسوانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا