سلام رمان درباره یک پسر حاجی که اسمش بد دررفته توی محله قدیمی شب عروسی یکی از اهالی دخترداستان لباسش کثیف میشه میره لباس عوض کنه از در میخواد بره بالا این پسرحاجی کمکش میکنه دختره میترسه کسی دیده باشه و بعد دختر با یه پسر دیگه نامزد میکنه و یه نفر خبر پخش میکنه دختر با پسر حاجی بوده نامزدی بهم میخوره دختر و پسر حاجی به زور کتک عقد میکنن ومیرن خونه پسر دختر پسر رو مقصر میدونه هر روز دعوا بعد دختر میفهمه پسر ادم خوبیه و قبلا براش پاپوش درست کردن و دختر درس میخونه و دکتر میشه و پسر هم توی کارش موفق میشه بعد دختره میفهمه کار دوست صمیمیش بوده که براش شایع پخش کرده