متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Saba_6

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,371
سلام من یه رمان میخوندم تو تلگرام چیزای کمی ازش یادمه،فکر کنم پدرش دختره رو فروخت به یه مردی اونم خیلی اذیتش کرد بلاخره تونست طلاق بگیر و درس خوند پزشک شد ولی یه مرد دیگه که از قضا دشمن شوهر قبلیش بود بزور عقدش می‌کنه
خیلی مرده معروف و قدرتمنده،ممنون میشم اسم رمان رو بگید
 

Callmesaraaa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,372
سلام خواهش میکنم اگر اسم این رمان رو میدونه بگه خیلی وقته دنبالشم. داستان یه دختریه که عروسی عشق اولش دعوت میشه و خیلی ناراحته و یجورایی کینه پیدا میکنه. و اونجا با یه پسره دیگه آشنا میشه که وضعش هم خوبه. بعد یه مدت با اون پسره ازدواج میکنه و این پسره دختره رو دوست داره و از همه چیز براش مایه میزاره. اما یک شب که مهمونی دعوتن و دختره بالاخره میخواد عشقشو به همسرش ابراز کنه شوهرش اتفاقی نامه ای قدیمی که دختره به عشق اولش نوشته رو میبینه و میگه تو دوستش داری هنوز و ترکش میکنه میره بعد چند سال دختره میره دنبال شوهرش و اون موقع بچه دار هم شدن و بچه شون هم پسره.
ببخشید طولانی شد.
 

F. T. F

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,373
سلام یه رمانی بود که یادمه دو جلدم بود
فک کنم اسم دختره آوا بود. باباش مرده بود و با خواهرشو مادرش زندگی می‌کرد. خودشم مکانیک بود تو مغازه ای که از پدرش براش مونده بود. یه پسره ام که نوه ای ارشد یه خاندان پولدار بوده ماشینشو میبره پیش دختره. بابای دختره به یکی بدهکار بوده و الانم دختره باید بدهی باباشو بده ولی پول نداره. پسره بهش پیشنهاد میکنه که باهم همکاری کنن یادم نمیاد سر چی ولی یادمه که خونه ای دختره آتیش میگیره و پسره نجاتش میده میبره خونه ای خودشونو مجبور میشن صیغه کنن
و فک کنم اسم نویسنده ای رمان کیانا باشه

اگه کسی اسمشو میدونه بگه لطفا
 

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #1,374
سلام یه رمانی رو چند سال پیش خوندم درمورد دختری بود ک آسم داشت (اسم خاصیم داشت) نمیتونست عطراینا بزنه عاشق کیک خامه ای بود
عاشق عموی ناتنیش میشه ک یه پای پسره هم میلنگید فک کنم کوتاه تربود
دختره نسبت به پسره خیلی کوچیکتربود
کسی اسم این رمانو میدونه؟؟
 

Moha-de_seh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,375
سلام من یه رمان خارجی رو چن سال پیش خوندم که الان اسمش یادم نیس
راجب یه نویسنده خارق العاده بود که هیچ وقت رمانی و کامل نمی نوشت و هر لحظه میتونست موضوع جدیدی داشته باشه که ایده های رمان هاشو به نویسنده های دیگ میفروخت و حتی اخر داستان هم با دختری اشنا شد که بعد ها متوجه شد دخترشه
 

دختر صحرا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,376
سلام
من یه رمانی قبلاً خوندم دختره و پسره عاشق هم بودن بعد خواهر دختره تو پارتی بهش دست درازی میشه و اونم فرار میکینه و پلیس خواهر دختره رو با پسرع میگیرن پسره محبور میشه با خواهر عشقش ازدواج کنه و این دختره هم طی اتفاقاتی مجبور میشه با پسر عموی دختره ازدواج کنه اگه اسم شو میدونید ممنون میشم بگید
 
آخرین ویرایش

دختر صحرا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,377
سلام دنبال یه رمان میگردم اسم شخصیتهاش یادم نیست دختره خیلی شیطون بعد یه روز استاد جدیدشون میاد دختره نمیشناسدش کلی بلا سر استاده میاره وقتی میره خونه میفهمه استاده همون پسر عموشه که تازه از خارج برگشته کم کم عاشق پسر عموش میشه ولی اون دوباره برمیگرده میره خارج دختره افسرده میشه به پدر و مادرش میگه خونشونو عوض کنن بعد از پنج سال دوباره پسر عموش برمیگرده
کی گفته من شیطونم؟
 

PARVA.10

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,378
دنبال یه رمان میگردم که دختره با مادرش زندگی میکنه و خیلی محجبه هستش تو یه مدرسه معلمی میکنه و همزمان دانشجو هم هستش مامانش باید عمل قلب بکنه هم دانشگاهیش پولو بهش میده به شرطی که صیغش بشه بعدش میفهمه پسره شرط بندی کرده بودن با دوستش
 

tara56

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #1,379

tara56

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #1,380
دنبال رمانی هستم که دختری ۱۷ ساله به نام الهام عاشق پسرعموش بهروز میشه ولی پسرعموش احساسی به اون نداره و میخواد برای ادامه تحصیل به المان بره. خانواده بهروز میگن حتما قبل از رفتن باید ازدواج کنه تا به وطنش برگرده. و دخترعموش الهام رو کاندید میکنن و شب عقدش با الهام دعوا میکنه و میگه که ازش بدش میاد و صرفا جهت گوش کردن به حرف خانواده به این ازدواج تن میده. دو روز بعد از عقد میره المان. بعد از ۷ سال پسرعموش پزشکیش رو میگیره و برمیگرده و الهام رو که دوران بلوغش رو پشت سر گذاشته و زیبا شده میبینه نظرش عوض میشه و عاشقش میشه و میخواد با الهام زندگی را شروع کند ولی الهام که به غرورش برخورده دیگر نمیخوادش. تا اینکه به خاطر ببماری قلب پدر بهروز و مادر الهام ناچار به سکوت گرفته و با هم ازدواج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا