متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

bhre_sd

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,381
سلام
دنبال رمانی میگردم که دختره بدون دیدن داماد عقد میشه و باید بره خارج کشور وقتی اونحا میره با یکی از اشنا های داماد که فک کنم پسرخاله داماد بود میاد دنبالش و داماد عکس دختره رو ندیده و نمدونه زنشه تا عکس دختره رو زیر تخت پیدا میکنه میفهمه زنشه
بعد اتفاقی میفته جدا مشین دختره بزرگترین زن مافیا میشه فک کنم لقبی دختر چی چی اسم داشت رمان تو سایت هستو فقد نمیدونم اسمش چیه
 
آخرین ویرایش

bhre_sd

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,382

bhre_sd

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,383
یه رمانی بود دقیق یادم نیس ولی دختره از اون دختر سرکشا بود که هیچکس حریفش نبود یه بارم اتاقشو دراومد رنگ مشکی زد عین این خونه های ارواح یه طناب دارم وصل کرد بالا سقف اتاقش یه داداشم داشت این دختره هم عاشق داداش دوستش میشه بعد با یه دختری چادری دوست میشه میرن یه موسسه ای که داخلش موسیقی و چیزای هنری تدریس میشد دختره هم متحول میشه از این رو به اون رو میشه به داداش دوستش هم میگه دوستش داره ولی داداش دوستش میزنه زیر ذوقش دیگه هیچی دختره چادری میشه و همین حرفا دیگه
لطفا اگه کسی اسم رمان رو میدونه بگه خیلی دنبالشم
دو جلده ( جلد اولش یکبار نگاهم کن)
 

Khateremhd

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,384
سلام من یه رمان خوندم که دختره توی یه شهردیگه دانشجوی پزشکی بوده و با همسایه اش دوست میشه و باهم رابطه برقرار میکنن بعد یه مدت طولانی پسره میره تهران دیگه خبری ازش نمیشه دختره میفهمه که حامله اس و میره تهران دنبال پسره و اونجا میفهمه که پسره متاهل بوده و یه دختر هم داشته که زن و بچه ی اقاهه خارج از کشور بودن و تازه برگشتن .
مادر و پدر دختره متوجا میشن که دختره حامله اس مادرش سکته میکنه میمیره و پدرشم فلج میشه و دیگه صحبت نمیکنه ،برادر دختره هم باهاش قهر میکنه ،دختره بعد یکی دوسال میره همون شهری که دانشجو بوده و اونجا توی یه کافه نزدیک دانشکده قبلش کار میکنه و دختره شبا که از سرکار میاد هنگدرام میزنه
 

Unknowngh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
7
امتیازها
0
  • #1,385
سلام دوستان... رمانی که دنبالش میگردم راجب یه دختر بود که برادرش زد خواهرِ پسرِ داستان که زنش میشد رو کشت... پسره هم به عنوان انتقام با دختره ازدواج کرد... فکر می‌کنم پسر خاله دختر خاله میشدن کلا نسبت فامیلی داشتن و ازدواج فامیلی هم کرده بودن.... بعدش که رفتن سر خونه زندگیشون پسره اصلا اذیتش نمی‌کرد و به مرور زمان متوجه شد حتی دوستشم داره...پسره تردمیل و اینطور چیزا می‌آورد تو خونه درستشون می‌کرد... اسم هیچ کدوم از شخصیتا یادم نمیاد متاسفانه
 

Unknowngh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
7
امتیازها
0
  • #1,386
یه رمان بود که توی مقدمه اینطوری شروع میشد:که پسره داد میزد سر دختره و هر دوشون اشک میریختن... بعدش اومد جلو و بغلش کرد پیشونیشو چسبوند به پیشونی دختره... بعد فلش بک میزد به زمان گذشته و داستان اصلی شروع می‌شد که راجب همین دوتا بود...واقعا فقط کلمات کلیدیِ مقدمشو یادم مونده... و داستان کلیش که پسره دختره رو مجبور به ازدواج کرد چونکه برادر دختره خواهر‌شو کشته بود... کسی اسم این رمان رو یادشه؟
 

Ghazal.f

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
12
امتیازها
33
  • #1,387
سلام من یه رمان خوندم یه دختره بود بعد از جلسه کنکور که میاد بیرون با خالش بوده فکر کنم خانوادشون از دست داده بود بعد تو ترافیک می‌مونن خاله و شوهر خاله پیاده میشن برن چیزی بخرن دختره خیلی اتفاقی شروع مینه با پسر ماشین کناری تو کاغذ حرف میزدن که دختره میفهمه پسره عشقشو از دست داده و افسرده شده و میخواد خودشو بکشه که دختره تصمیم میگیره بهش کمک کنه و بعد چند وقت پسره رو راضی میکنه با هم برن تهران دانشگاه و همخونه میشن و بعد عاشق هم میشن ..
 

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,464
پسندها
40,466
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #1,388
سلام من یه رمان خوندم یه دختره بود بعد از جلسه کنکور که میاد بیرون با خالش بوده فکر کنم خانوادشون از دست داده بود بعد تو ترافیک می‌مونن خاله و شوهر خاله پیاده میشن برن چیزی بخرن دختره خیلی اتفاقی شروع مینه با پسر ماشین کناری تو کاغذ حرف میزدن که دختره میفهمه پسره عشقشو از دست داده و افسرده شده و میخواد خودشو بکشه که دختره تصمیم میگیره بهش کمک کنه و بعد چند وقت پسره رو راضی میکنه با هم برن تهران دانشگاه و همخونه میشن و بعد عاشق هم میشن ..
تمنا برای نفس کشیدن
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,464
پسندها
40,466
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #1,390
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا