متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #301
یه رمان هست که دختره دانشجوی وکالت بوده بعد سر یه پرونده که فکر می کرده حکم اشتباس بعد میره وکیلرو می دزده ولی بعدا می فهمه وکیله نامزدش بوده که حافظشو از دست داده بوده و آخرش دوباره با هم ازدواج می کنن
گروگان دوست داشتنی
 
امضا : Altinay*

Adf

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
11
امتیازها
33
  • #302
سلام دوستان دنبال رمانی میگردم که پسره برای انتقام سمت دختره میره اول اما عاشقش میشه ولی بازم ولش میکنه دختره هم که میفهمه میره به برادر پسره میگه جریانو ازش میخاد که باهم ازدواج کنن احتمال میدم اسم پسره سیاوش بود ولی مطمئن نیستم
لطفا اگر میدونید اسم رمانو کمک کنید دوستان ممنون:402:
 

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,651
پسندها
13,043
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
  • #303
سلام خسته نباشیدبنده رمانی رو خوندم همین جند پقت پیش که اسمشو یادم رفته
درمورد ی پسر مغرور و ی دختر بود
پسره باباش شرکت داشت و هرموقع پول به دستش میومد یه مغازه ای هم میزد

پسرش میخواست شرکت بزنه و باباش شرط گزاشته بود که باید ۱ سال توی بوتیکشون کار کنه

اونم ناچارا قبول میکنه وقتی میره بوتیک بعدش ی دختر رو استخدام میکنن که کلی با هم کلکل میکنن این دوتا تا اخر یروز باید این پسر با اونیکی فروشنده دختر برن ترکیه و جنس بیارن ک نمیشه و با اونیکی دختر ک اسمش شیوابود میرن
توی ترکیه پسره به دختره ابراز علاقه میکنه و....

میتونید بگید اسمش چیه؟
اسم رمان: فقط من فقط تو
نویسنده: آرام رضایی
 

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #304
با صدای زنگ ساعت از خواب بیدارشدم

پتو رو زدم کنار رو تخت نشستم به مخم فشار اوردم که چرا من الان ساعت گذاشته بودم …

اهان میخواستم اون نقشه ام رو اجرا کنم …

رفتم دستشویی صورتم رو شستم دیشب تا نصفه شب داشتم فیلم میدیدم برای همین چشم هام باد کرده بود

اونم چه فیلمی تا صبح خواب های زشت دیدم …

یه مانتوی سرمه ای پوشیدم من نمیدونم درد شون برای چیه نمیذارن ادم تو دانشگاه مانتوی روشن بپوشه ….

حاضر که شدم رفتم جلوی میز توالت ….

یه خط چشم نازک کشیدم با ریمل همین ..

لب هام به اندازه ی کافی سرخ بود …

عین میمون از نرده های پله سر خوردم رفتم طبقه ی پایین ..

مامان و بابا تو اشپزخونه بودن داشتند صبحونه میخوردند …

با صدای بلندی بهش سلام کردم که یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Altinay*

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #305
امضا : Altinay*
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #306
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
فک کنم هیچکی مث تو نبود
 
امضا : Altinay*

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #307
سلام دنبال رمانی میگردم که دوسال پیش خوندم.
خلاصه:
دختری به اسم آوا از طرف خانواده ی خودش طرد میشه بخاطر اینکه لحظه ای به دنیا اومد که پدرش یعنی عزیز ترین پسر پدر بزرگش فوت کرد. می گفتن اون بد یومی میاره بخاطر همین همیشه اذیتش می کردن از کوچیکی ازش کار می کشیدن و حتی از دیدن مادرش هم محرومش می کردن تا اینکه دایی به بهانه ی یه سفر اون می خوابونه و تو جاده ای دور از روستای خودشون با کارت شناشنامه و مشخصات ولش می کنه. بعدش دختره بزرگ میشه و برای اینکه تو جامعه آسیب نبینه خودشو به شکل یه پسر در میاره که به چند نفر بدهکار میشه و از طرف همونا توی کوچه ی یک پسر پولدار چاقو می خوره. پسره هم دکتر بوده و می فهمه که اون دختره.
ببخشید طولانی شد اخه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Altinay*

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #308
سلام!
من یه رمان رو نصفه خوندم، داستانش درباره‌ی دوتا دختره که بیش از حد فقیرن و اولش از دست کسایی فرار کردن. دوست دختره چاقو خورده بود و اینا توی جاده بودن و دختره می‌ره جلوی یه ماشین که ماشین وایمیسته و یه پسره از ماشین پیاده میشه و بهش توهین می‌کنه، اما دوستش که پیاده میشه، آرومش می‌کنه و میگه چرا اینجا ایستاده که جواب میده دوستم چاقو خورده. خلاصه وقتی سوار ماشینشون میشن، پسر اولیه به دختره کلی توهین می‌کنه که ندید بدیده و فقیر و بی‌کس و کاره که دختره هم هرچی از دهنش درمیاد بارش می‌کنه و دوست پسره هم با تأسف نگاهش می‌کنه. بعد دختره با داداشش زندگی میکرد که یه روز که کار پیدا می‌کنه، این پسره که توهین بهش کرد، اونجا میاد و خرید می‌کنه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Altinay*

mahdisara

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
21
امتیازها
33
  • #309
سلام دوستان من یه رمان خونده بودم ک الان اسمشو یادم رفته درمورد دختدی بود ک میخواستن به زور به پسر عموش بدنش که با خانوادش خیلی وقت بود تو خارج بود و قرار بود بیاد ایران دختره خودشو گریم میکنه و قیافشو زشت میکنه که پسره بدش بیاد ولی پسره میاد ادعا میکنه که عاشقش شده ولی بعد به دروغ میگه ک جواب ازمایش هاشون بهم‌نخورده و برمیگرده خارج پیش عشقش ....
لطفا اسمشو اگ‌میدونید بگید خیلی وقته دنبالشم
 

mahdisara

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
21
امتیازها
33
  • #310
سلام دنبال رمانی میگردم زیاد ازش یادم نیست فقط یادمه پسره طبقه بالایی خونه مادرش زندگی‌میکرد و یه روز که مادر پسره نذری داشته دختره تو حیاط پشتی که اونجا پله به خونه پسره داره با خواهر زاده پسره بازی میکرده لطفا اگر کسی میدونه بهم بگه خیلی دنبالش گشتم
منم اسمشو یادم نمیاد ولی میتونم اصل ماجرارو بهت بگم‌ماجرا راجب یه ادم معروفه که دختره ازش خوشش میومده این ادم‌معروف ی مشکلی براش پیش میاد ک گوشه گیر میشه و دختره میافته پیش و مادر پسره ام به دختره کمک‌میکنه تا بلکم دختره بتونه حال پسرشو خوب کنه اخرم اینکارو میکنه
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
عقب
بالا