متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Aylin.youri

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #651
سلام من قبلا یه رمان خونده بودم ی کتاب بود توش چندتا داستان کوتاه داشت اصلا میداش نمیکنم یکی از داستاناش اینطوری بود ک ی پسری تو بیمارستان منتظر پدربزرگش بود بعد یه گل زردم نشان کرده بود ی پیر مردم کنارش بود بعد ک مامانش اومد فهمید ک اون پسرمرده بابابزرگشه یکی از داستاناشم اینطوری بود ک انگار ی دختره رو میبرن بازار سیاه بفروشن بعد ی پسری رو میینه ک گریه میکرد میره باهاش ح میزنه و ... کسی اسم این کتاب رو میدونه؟ رنگشم سیاه بود
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #652
یه رمان بود دختره اسمش دریاست فک کنم اهنگسازبود یه نامزدی ناموفق باپسرعمش داشت مادرم نداشت وخیلیم مغروربود. یه پسره مغرورترک خواننده هم هست بهش پیشنهادازدواج موقت میده ک مادربزرگ دختره دست ازسرش برداره
امااخرم عاشق هم میشن
ممنون میشم بگین خیلی وقته دنبالشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #653
سلام دوستان دنبال یک رمان هستم که اسم مامان دختره مریم بود و اسم ناپدریش سعید بود که می خواست به دختره دست درازی کنه
دختره نمی دونست اون بابای واقعیش نیست بعد که فهمید دنبال باباش گشت و فهمیدباباش یک شرکت بزرگ داره میره اونجا و به عنوان یک مهندس شروع به کار میکنه و فهمید یک برادر هم داره که دکتره(دوست صمیمی دختره وکیل بود که با داداش دختره نامزد می کنه) و پدرش ازدواج کرده وعاشق پسر زن باباش میشه ولی پسره از عاشق شدن فراریه میره فرانسه پیش باباش ، دختره هم یک نامه برای باباش مینویسه که عاشق پسره شده و شبانه فرار میکنه میره شمال یک جایی که دست هیچ کس بهش نرسه (همه ی فامیل هاشون فکر می کردن پسره و دختره خواهر و برادر واقعی هستن) پسره بعد از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #654
سلام دنبال یه رمان میگردم اسم شخصیتهاش یادم نیست دختره خیلی شیطون بعد یه روز استاد جدیدشون میاد دختره نمیشناسدش کلی بلا سر استاده میاره وقتی میره خونه میفهمه استاده همون پسر عموشه که تازه از خارج برگشته کم کم عاشق پسر عموش میشه ولی اون دوباره برمیگرده میره خارج دختره افسرده میشه به پدر و مادرش میگه خونشونو عوض کنن بعد از پنج سال دوباره پسر عموش برمیگرده
کی گفته من شیطونم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #655

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #656
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
هیچکی مثل تونبود
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #658
سلام یه زمانی هست که دختر خانم بر اثر زلزله خانواده رو از دست میده وفقط دختر عمو وپسر عمو و یه نوزاد اگر اشتباه نکنم میمونم که تو جریان دادگاه و.. عاشق وکیلش میشه
شکیباباش
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #659
سلام من یه رمان خوندم دختره اسمش عسل بود فک کنم بعد وقتی ۱۵ سالش بود پسر داییش مهران یه جوری صحنه سازی می‌کنه بعد باباش از خونه میندازش بیرون می‌ره با عموش خارج جراح میشه برمی‌گرده برا انتقام ولی نمیگیره آها راستی عاشق پسر خالشه اگه کسی اسمش و می‌دونه لطفاً بگه
نفس نفس دل
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا