- ارسالیها
- 617
- پسندها
- 7,283
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #51
لال شدم. سرهنگ میخواست چکار کند؟ مجهز باش یعنی ضدگلوله بپوش و گلوله همراهت داشته باش. قرار بود چکار کنیم؟
به قول خودش مجهز شدم و سوار ماشین، منتظر او. بعد بیست دقیقه آمد. لباس نظامی تنش نبود. یک ماسک مشکی هم به صورتش زده بود. با تعجب گفتم:
- جناب سرهنگ؟
- میریم سر وقت برادرش. میفهمی که چطور؟!
گیج شدم. سرم را خاراندم.
- من نفهمیدم... .
هومی گفت:
- واقعا انگشت کوچیکه امیر هم نمیشید. خب به شکل زورگیر میریم پیشش. اول باید بفهمیم کار رستگاره یا نه؟ تو حرفی نمیزنی خب؟ فقط یه خفتگیر ساکتی!
مخم سوت کشید! سرهنگ و این کارها؟
- آقا یعنی دفعه اولتون نیست؟
سر تکان داد.
- منم قبول دارم همیشه با قانون و روال نمیشه به هدف رسید. نمیتونم بخاطر قانون امیرو به کشتن بدم و منتظر باشم جنازشو برامون...
به قول خودش مجهز شدم و سوار ماشین، منتظر او. بعد بیست دقیقه آمد. لباس نظامی تنش نبود. یک ماسک مشکی هم به صورتش زده بود. با تعجب گفتم:
- جناب سرهنگ؟
- میریم سر وقت برادرش. میفهمی که چطور؟!
گیج شدم. سرم را خاراندم.
- من نفهمیدم... .
هومی گفت:
- واقعا انگشت کوچیکه امیر هم نمیشید. خب به شکل زورگیر میریم پیشش. اول باید بفهمیم کار رستگاره یا نه؟ تو حرفی نمیزنی خب؟ فقط یه خفتگیر ساکتی!
مخم سوت کشید! سرهنگ و این کارها؟
- آقا یعنی دفعه اولتون نیست؟
سر تکان داد.
- منم قبول دارم همیشه با قانون و روال نمیشه به هدف رسید. نمیتونم بخاطر قانون امیرو به کشتن بدم و منتظر باشم جنازشو برامون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.