- ارسالیها
- 1,570
- پسندها
- 14,924
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 34
- سن
- 18
- نویسنده موضوع
- #21
***
صدای موتورِ قدیمیِ قایق، همانند کوبش میخی به جمجمهی اورانوس بود. همینطور صدای آب بهخاطر پیشروی قایق هم اعصابش را متشنج و سردردش را شدید میکرد! همانطور که گیج و منگ به هامان تکیه زده بود، با صدای خشداری پرسید:
- هامان...کِی میرسیم؟
هامان نگران اورانوس بود. احساساتِ مضطربش، یکدم آرام نمیگرفتند. اگر اتفاقی برای اورانوس میافتاد چه؟ افکاری که مثل خوره به جان مغزش افتاده بودند را دور ریخت و سرش را چرخاند. به آرامی، اورانوس را جابجا کرد و او را روی پایش خواباند. با مهر، به نیمرخ گرفتهاش نگریست و موهای بهم ریختهی لختش را نوازش کرد.
- هنوز نرسیدیم...بهتره تا اونجا استراحت کنی اورا! با این سردرد، نمیتونی به راحتی ادامه بدی.
اورانوس شانهای بالا انداخت و در خودش،...
صدای موتورِ قدیمیِ قایق، همانند کوبش میخی به جمجمهی اورانوس بود. همینطور صدای آب بهخاطر پیشروی قایق هم اعصابش را متشنج و سردردش را شدید میکرد! همانطور که گیج و منگ به هامان تکیه زده بود، با صدای خشداری پرسید:
- هامان...کِی میرسیم؟
هامان نگران اورانوس بود. احساساتِ مضطربش، یکدم آرام نمیگرفتند. اگر اتفاقی برای اورانوس میافتاد چه؟ افکاری که مثل خوره به جان مغزش افتاده بودند را دور ریخت و سرش را چرخاند. به آرامی، اورانوس را جابجا کرد و او را روی پایش خواباند. با مهر، به نیمرخ گرفتهاش نگریست و موهای بهم ریختهی لختش را نوازش کرد.
- هنوز نرسیدیم...بهتره تا اونجا استراحت کنی اورا! با این سردرد، نمیتونی به راحتی ادامه بدی.
اورانوس شانهای بالا انداخت و در خودش،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش