- ارسالیها
- 1,575
- پسندها
- 19,558
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 31
- نویسنده موضوع
- #31
***
- حامد میدونی داری چه غلطی میکنی؟!
حامد خاکستر سیگارش را میتکاند. دست فارغش را دور زانوهایش حلقه میکند. صدایش انگار از اعماق چاه درمیآید چاهی عمیق اما آکنده از اب!
- نه.
سعید کلافه به سمت پنجره هال گام برمیدارد. تمام فضای سالن کوچک را دود فرا گرفته است به سختی پنجره را میگشاید و نگاه اب گرفتهاش را دور تا دور خانهای میچرخاند که روزی صدای خندههای نفیسه را به خود گرفته بود.
- نکن حامد...داری از دست میری.
این جمله گویی شبیه به جرقهایست در انبار باروت! حامد خودداریاش را از دست میدهد. لگدی به زیرسیگاری سرامیکی جلوی پایش میزند و توجهی به خاکسترهای غلتان روی فرش سفید نمیکند چه اهمیتی دارد اگر فرش بسوزد وقتی صاحب این خانه در دو قدمی مرگ ایستاده است؟! به...
- حامد میدونی داری چه غلطی میکنی؟!
حامد خاکستر سیگارش را میتکاند. دست فارغش را دور زانوهایش حلقه میکند. صدایش انگار از اعماق چاه درمیآید چاهی عمیق اما آکنده از اب!
- نه.
سعید کلافه به سمت پنجره هال گام برمیدارد. تمام فضای سالن کوچک را دود فرا گرفته است به سختی پنجره را میگشاید و نگاه اب گرفتهاش را دور تا دور خانهای میچرخاند که روزی صدای خندههای نفیسه را به خود گرفته بود.
- نکن حامد...داری از دست میری.
این جمله گویی شبیه به جرقهایست در انبار باروت! حامد خودداریاش را از دست میدهد. لگدی به زیرسیگاری سرامیکی جلوی پایش میزند و توجهی به خاکسترهای غلتان روی فرش سفید نمیکند چه اهمیتی دارد اگر فرش بسوزد وقتی صاحب این خانه در دو قدمی مرگ ایستاده است؟! به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.