- ارسالیها
- 108
- پسندها
- 883
- امتیازها
- 3,753
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #31
سروین که خم شده بود تا کفشهاش رو برداره، صاف ایستاد.
- چیه؟
کفشهاش رو توی جا کفشی گذاشت، نورسان رو کنار زد و وارد خونه شد.
نورسان پوفی کشید و در رو بست.
- کجایی تو؟ گوشیِ بی صاحاب برای چیه؟
سروین یه راست به سمت اتاق قدیمیش رفت.
نورسان کلافه دنبالش راه افتاد، مثل مادرا شده بود.
- سروین!
بین چارچوب در ایستاد، سروین لباس عوض میکرد.
وقتی دید نورسان منتظر ایستاده به طرفش برگشت و دست به کمر گفت:
- چیه مامان جان؟ اها بهتر بگم بابا!
نورسان چشمهاش رو روی هم گذاشت و گفت:
- آخ سروین. حداقل بگو کجا بودی؟
سروین مانتو و شلوارش رو لبهی تخت انداخت و گفت:
- بخدا مواد نکشیدم پارتی مارتیم نرفتم.
نورسان وارد اتاق شد و روی تخت نشست.
- خب تعریف کن.
سروین با خنده نگاهش کرد و گفت:
- گمشو برو بخواب چه...
- چیه؟
کفشهاش رو توی جا کفشی گذاشت، نورسان رو کنار زد و وارد خونه شد.
نورسان پوفی کشید و در رو بست.
- کجایی تو؟ گوشیِ بی صاحاب برای چیه؟
سروین یه راست به سمت اتاق قدیمیش رفت.
نورسان کلافه دنبالش راه افتاد، مثل مادرا شده بود.
- سروین!
بین چارچوب در ایستاد، سروین لباس عوض میکرد.
وقتی دید نورسان منتظر ایستاده به طرفش برگشت و دست به کمر گفت:
- چیه مامان جان؟ اها بهتر بگم بابا!
نورسان چشمهاش رو روی هم گذاشت و گفت:
- آخ سروین. حداقل بگو کجا بودی؟
سروین مانتو و شلوارش رو لبهی تخت انداخت و گفت:
- بخدا مواد نکشیدم پارتی مارتیم نرفتم.
نورسان وارد اتاق شد و روی تخت نشست.
- خب تعریف کن.
سروین با خنده نگاهش کرد و گفت:
- گمشو برو بخواب چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.