- تاریخ ثبتنام
- 24/11/21
- ارسالیها
- 10,114
- پسندها
- 13,505
- امتیازها
- 70,673
- مدالها
- 49
سطح
22
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #91
حامد رویش را به سمت فربد گرداند و بیرمق اشکی دیگر از گونهاش جاری شد، بیتاب لب زد:
- فربد من نمیتونم بدون مهدی، من...نمیتونم!
فربد کارهایش را با عجله و هیستریک انجام میداد. وضع حامد او را به شدت گیج و نگران کرده بود. چشمان گرد از وحشتش زیر سایهی ابروهای کلفت شمشیریاش روی صورت حامد دودو میزد؛ اما صدایش با اینکه لرزش خفیفی داشت، هنوز همان طعنهی همیشگی را داشت:
- حالا خوبه گیسو کمند نیست، خودت رو کشتی واسش! مرتیکه گوشت تلخ! تو از چیه این خوشت میاد؟ من جات بودم تا حالا دهبار رفته بودم جایی که عرب نی انداخت فقط چشمم به ربختش نیفته!
پلکهای سیاه شده از گریهی حامد روی هم افتاد؛ اما هنوز اشکهایش روان بود. آهسته و پر درد لب زد:
- تو هیچی نمیدونی، تو جای من نیستی!
فربد کنارش روی تخت...
- فربد من نمیتونم بدون مهدی، من...نمیتونم!
فربد کارهایش را با عجله و هیستریک انجام میداد. وضع حامد او را به شدت گیج و نگران کرده بود. چشمان گرد از وحشتش زیر سایهی ابروهای کلفت شمشیریاش روی صورت حامد دودو میزد؛ اما صدایش با اینکه لرزش خفیفی داشت، هنوز همان طعنهی همیشگی را داشت:
- حالا خوبه گیسو کمند نیست، خودت رو کشتی واسش! مرتیکه گوشت تلخ! تو از چیه این خوشت میاد؟ من جات بودم تا حالا دهبار رفته بودم جایی که عرب نی انداخت فقط چشمم به ربختش نیفته!
پلکهای سیاه شده از گریهی حامد روی هم افتاد؛ اما هنوز اشکهایش روان بود. آهسته و پر درد لب زد:
- تو هیچی نمیدونی، تو جای من نیستی!
فربد کنارش روی تخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش