- تاریخ ثبتنام
- 24/11/21
- ارسالیها
- 10,104
- پسندها
- 13,385
- امتیازها
- 70,673
- مدالها
- 47
سطح
22
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #71
آن را روی اپن گذاشت و کتری را پر از آب کرد. فربد تکتک چراغها را روشن کرد و بعد کنار میز غذاخوری آشپزخانه ایستاد و دستش لبهی صندلی چوبی پشت کوتاه را گرفت:
- خب! چی شد؟
حامد سرد جوابش را داد:
- هیچی، حرفاتو بهش رسوندم.
قلب فربد در سینه به شدت میکوبید و روی پاهایش بند نبود. مدام روی پاهایش عقب و جلو میرفت و جان میکند تا حرف از دهان حامد بیرون بکشد:
- اون چی گفت؟
- حرفی نزد.
ابروهای فربد هشتی بالا رفت:
- یعنی اینکه دیگه دخالت نمیکنه؟
حامد یکی یکی وسایل سینی چای را آماده میکرد و با جوابهای کوتاهش طاقت فربد را سر برده بود. سنگینی نگاهش حامد را وادار به جواب دادن کرد:
- نمیدونم.
فربد عصبی دستی به صورتش کشید و صدایش بالا رفت:
- پس تو اونجا داشتی چه غلطی میکردی؟
نگاه گرد و سیاه حامد...
- خب! چی شد؟
حامد سرد جوابش را داد:
- هیچی، حرفاتو بهش رسوندم.
قلب فربد در سینه به شدت میکوبید و روی پاهایش بند نبود. مدام روی پاهایش عقب و جلو میرفت و جان میکند تا حرف از دهان حامد بیرون بکشد:
- اون چی گفت؟
- حرفی نزد.
ابروهای فربد هشتی بالا رفت:
- یعنی اینکه دیگه دخالت نمیکنه؟
حامد یکی یکی وسایل سینی چای را آماده میکرد و با جوابهای کوتاهش طاقت فربد را سر برده بود. سنگینی نگاهش حامد را وادار به جواب دادن کرد:
- نمیدونم.
فربد عصبی دستی به صورتش کشید و صدایش بالا رفت:
- پس تو اونجا داشتی چه غلطی میکردی؟
نگاه گرد و سیاه حامد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش