- ارسالیها
- 10,310
- پسندها
- 25,054
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #61
حامد دوباره نگاهش را به تلویزیون داد:
- خوش به حالت! تو همه چیز واست آسونه!
مهدی پتو را روی سرش کشید:
- به جای این حرفا، حواست باشه خواب نمونم.
حامد آرام شده بود و بعد از یک فاتحهی زیر لبی برای والدینش، روی سینهاش احساس سبکی کرد.
چند روز بعد وقتی مهدی مثل همیشه خسته از کار برگشته بود، حامد را دید که با لبخند پهنی به استقبالش آمده و قبل از اینکه کلمهای بگوید، حامد بینیاش را جمع کرد:
- برو حموم. زودم بیا کارت دارم.
مهدی از همان جا مستقیم به حمام رفت. این هم یکی از اخلاقهای وسواسگونهی حامد نسبت به نظافت بود. بعد از حمام وقتی مشغول خشک کردن موهایش بود، حامد مقابلش نشست و یک دسته دویست تومانی را جلویش گرفت. مهدی اول به پولها نگاه کرد بعد به چشمان پر از هیجان حامد:
- واسه چی داری به...
- خوش به حالت! تو همه چیز واست آسونه!
مهدی پتو را روی سرش کشید:
- به جای این حرفا، حواست باشه خواب نمونم.
حامد آرام شده بود و بعد از یک فاتحهی زیر لبی برای والدینش، روی سینهاش احساس سبکی کرد.
چند روز بعد وقتی مهدی مثل همیشه خسته از کار برگشته بود، حامد را دید که با لبخند پهنی به استقبالش آمده و قبل از اینکه کلمهای بگوید، حامد بینیاش را جمع کرد:
- برو حموم. زودم بیا کارت دارم.
مهدی از همان جا مستقیم به حمام رفت. این هم یکی از اخلاقهای وسواسگونهی حامد نسبت به نظافت بود. بعد از حمام وقتی مشغول خشک کردن موهایش بود، حامد مقابلش نشست و یک دسته دویست تومانی را جلویش گرفت. مهدی اول به پولها نگاه کرد بعد به چشمان پر از هیجان حامد:
- واسه چی داری به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر