متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه دوم جنایی رمان سرانوفیل | نرگس شریف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Narges.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 139
  • بازدیدها 4,792
  • کاربران تگ شده هیچ

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
لوکان چندباره پلک زد. این یک مکانیزم غیرارادی بدنش بود تا بتواند سر و سامانی به افکارش دهد. نقض‌هایی میان کلام این پسر وجود داشت.
اول آنکه پسر با هیچ‌فردی ارتباط نداشته که بتوان این نظریه را در نظر گرفت که کسی برای فاش نشدن رازش آن‌ها را به قتل رسانده! به شدت در فکر فرو رفت و سؤال دومی که در به طرزی آزاردهنده در مغزش بالا و پایین میشد را از لوکاس پرسید:
-‌ اشتباه کلامیت بوده یا نه نمی‌دونم، ولی چهارتا دوست قرار بوده به خونتون بیان و شب، سه نفری که اومده بودن کشته شدن؟! آخرش چند نفر اومدن خونتون؟! چهار یا سه نفر؟!
لوکاس نگاهش را با عجزی نهان از دیدگان لوکان ربود و پنجه‌اش را تا حدی که ماهیچه‌هایش جان داشتند، مشت نمود. ابرو در هم فرو برد و گویا که حتی تفکر به آن موضوع به شدت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
لوکاس بر خلاف تفکر لوکان و آنتونی، لبخندی کوتاه بر لبانش کاشت و برخاست. دستی به پیراهن بافت مشکی‌اش نواخت و با زدودن آثار غم و تمنای پیشین از چهره‌اش، با مرموزیت گفت:
-‌ همین رو قصد داشتم بشنوم، همونطور که پدرم می‌گفت، هیچکس از ثانیه‌ی بعد زندگیش خبر نداره؛ پس هیچ چیزی نمی‌تونه توی این زندگی، صفر درصد مطلق، یا صد درصد کامل باشه!
از جنب میز عبور کرد و دستانش را درون جیب‌های شلوارش فرو برد. نیم‌گردشی به کمرش داد و با انداختن نگاهی از روی شانه به آن‌ها، خطاب به لوکان گفت:
-‌ درست مثل اون دستکش‌های توی دستتون می‌مونه کاراگاه! با اینکه بیماریتون درمان شده، ولی نمی‌دونید اگر این دستکش‌ها رو نپوشید، ممکنه دوباره بهش دچار بشید یا نه؛ پس پیش‌گیری می‌کنید! حالا...از شما هم می‌خوام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
در اتاق را گشود و مشغول برسی شد. هرچند می‌دانست که چیز جدید قرار نیست دستگیرش شود، باز هم بازرسی‌های دومش را انجام می‌داد. چک کردن اتاق مهمان زیاد طول نکشید. از طرفی ذهن مشغولش حول آن شخص چهارم گردش می‌خورد. حسی درونش را قلقلک می‌داد که هرچه سریع‌تر خودش را برای این سفر کاری به برانکس آماده کند.
***
«چهارم فوریه_لابی هتل «comfort inn suites» ، ساعت پنج و نیم بعدازظهر»

هوای گرفته‌ی بیرون، مزاجش را تلخ نموده و برای اولین بار در تاریخ کارش، پایش از شدت حرص بر زمین هیستریک‌وار ضرب گرفته بود. آنتونی برای پیش‌پرداخت لابی را ترک کرده بود و لوکان می‌دانست که با آن زبان چرب و نرمی که خودش از داشتن آن بی‌نصیب بوده، به زودی کارشان راه می‌افتد.
نشیمنگاه مبل‌های مشکی-زرشکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
لحظاتی گذشت تا لوکان تحلیل کند که این سوییچ خودش است که درون دست مرد تکان‌تکان می‌خورد. دست دراز کرد و آن را به چنگ کشید و سخت در فکر فرو رفت که کِی و کجا این از جیب پالتویش روی زمین افتاده بود!
فلز سوییچ را روی پوست ساعدش کشید و با حس نکردن سوز سرما، اخمی ملایم بر ابرو نشاند. در جایش جابه‌جا شد و لبخندی مصلحتی زد. نگاهش را در آبی عنبیه‌های مرد کلاف نمود و پرسید:
-‌ تازه پیداش کردید؟!
مرد آنچنان که گوشه‌ی لبانش خط می‌افتاد، آن‌ها را کش داد و سرش را به آرامی پایین برد؛ احتمالاً به نشانه‌ی احترام بود دیگر! پاسخ داد.
-‌ آره، تازه روی زمین پیداش کردم.
لوکان لبخند ظاهری‌اش را بیش‌تر و بیش‌تر کش داد، آنقدر که گوشه‌ی چشمانش چین افتادند. در دل فریاد کشید «دروغ‌گو!» اگر سوییچش روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
به اینجای تفکراتش که رسید، لحظه‌ای چون کامپیوتری قدیمی و فرسوده هنگ کرد. تا چه؟! حیرت‌زده زیر لب نجوا کرد.
-‌صبر کن صبرکن، الآن چی شد؟!
افکارش را بالا و پایین کرد، دسته‌دسته آنها را کنار هم چید. کارتر برون به مهمانی میچل نیامده و کشته نشده بود. لوکان به برانکس آمده بود تا با کارتر صحبت کند. به محض ورودش سوییچ خودرویش دزدیده و سیستم برقی آن از کار افتاده بود. این یعنی...
یعنی قاتل، یا نوچه‌های قاتل از وجود خودش خبر داشتند و در روز روشن، جلوی پایش سنگ می‌انداختند؟! خارج از تصور بود، نمی‌توانست هیچ نتیجه‌گیری کند! پس آن فرد در ملبس‌هایی شبیه با رانندگان شخصی، با قاتل هم دست بود؟!
در خودرویش را گشود و پیاده شد. تازه آن هنگام بود که متوجه فریادهای آنتونی که نامش را بر لب می‌راند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
-‌ تـو! تو توماس رو کشتی! تــو کشتیش...قاتل تویی! دیدمت، دیدمت که داشتی باهاش صحبت می‌کردی، وقتی از روی صندلیت بلند شدی و بیرون رفتی، توماس...توماس روی زمین افتاد! تو کشتیش...تو قلبش رو سوراخ کردی!
ازدحام در حالتی غریب آرام گرفت و تمامی نگاه‌ها سوی لوکان نشانه رفت. لوکان حیرت‌زده به جمعیتی که با وحشت او را نگاه می‌کردند و بعضاً از او می‌گریختند، نگاهی انداخت. اخمی غلیظ را به پیشانی متوسطش خوراند و گفت:
-‌ اشتباه نکن! قاتل من نیستم.
زن بر دستمال سر صورتی رنگش چنگ نواخت. در میان شعله‌های غضبی که تمام عنبیه‌های عسلی‌اش را به آتش کشیده بود، با غیظ جیغ کشید.
-‌ دروغ‌گو! تو یه دروغگویی...تو توماس رو...
لوکان تن صدایش را بالا برد و چنان با فریاد سخن زن را قطع نمود که حتی آنتونی هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
صدایی گوش خراش از آسمان ساطع شد و لوکان چهره در هم فرو برد. زیر سایبان یکی از ساختمان‌های نزدیک هتل جای گرفت و نگاهی عصبی به آسمان طوسی نواخت. عنبیه‌های قهوه‌ای رنگش را از بالا جدا کرد و خطاب به آنتونی با لحنی به شدت آهسته گفت:
-‌ همین کار رو کن، گویا فعلاً ماشینم کار نمی‌کنـ...
با برخورد محکم فردی به شانه‌اش، حرف در دهانش ماند و با تغییر جهت گام‌هایش، از افتادنش روی زمین جلوگیری کرد. فرد آخی گفت و دستش را روی شانه‌اش نهاد. سری زیر انداخت و با جدیت گفت:
-‌ معذرت می‌خوام، اشکال از من بود...عجله دارم.
پیش از آنکه لوکان زمانی برای گفتن سخنی را پیدا کند، از جنبشان عبور کرد و یک‌راست وارد هتل شد. لوکان پیش از محو شدنش از دیدرس، تمام ظاهرش را اسکن‌وار برسی کرده بود. پالتوی بلند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
واژه‌ی قتل اکووار در لابه‌لای اجزای سر لوکان می‌خزید و گاه سبب میشد چنان شقیقه‌هایش نبض بگیرد که حس و حال انفجار سرش بر پیکرش دست بدهد.
طبق یک واکنش ذاتی دست درون جیبش فرو برد و کارت شناسایی‌اس را درست پیش‌روی دیدگان پلیس سیاه‌پوست نگاه داشت.
پلیس اندکی عقب کشید و لوکان پیکرش را از زیر نوارهای زرد رنگ عبور داد.
شاید قصد داشت سمت ورودی خانه گام بردارد، شاید هم قصدش چک کردن درون آمبولانس بود! هر تصمیمی که داشت، با شنیدن نوای سخنی به شدت آشنا درون مجرای گوشش، از آن صرف نظر کرد و به دنبال صاحب صدا گشت.
اگر که می‌گفت تمام سلول‌های پیکرش دست به دعا برداشته تا صدای آشنایی که می‌شنید، متعلق به آن شخصی نباشد که فکرش را می‌کرد، دروغ نگفته بود!
صدا بیش‌تر و واضح‌تر از پیش شد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
پلک گشود و نگاهی به لوکاس که دستانش از پشت، در حصار پنجه‌های پلیس‌های اطرافش مهار شده بودند، حواله کرد. چهره‌ی مسخ شده‌ی لوکاسی که به آسمان غران چشم کلاف کرده بود، زیادی در نظر لوکان عجیب می‌آمد. انعکاس رعدی که آسمان زده بود، در کهربای چشمانش با تمام قوا چشمک میزد.
لوکان اخم در هم فرو برد. یعنی لوکاس رعد و برق را دوست داشت؟! از دیدنش لذت می‌برد؟! اگر نه، پس این چهره‌ی شیفته‌ای که گویا درحال تماشای معشوقش بود، چه می‌گفت دیگر؟!
-‌ کاراگاه؟!
لوکان سر سمت آنتونی که نامش بلند بر زبان رانده بود گرداند و سؤالی خیره‌اش شد. آنتونی کمی خودش را جمع و جور کرد، طره‌های بلوند و خیسش را از روی پیشانی کناری پرت کرد و گفت:
-‌ نمی‌خواید کاری کنید؟!
با این سخن، چند چین گوشه‌ی چشم لوکان به سبب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
328
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
مرد نیم نگاهی حواله‌ی لوکان کرد. سری به تأیید تکاند و کارت شناسایی‌اش را به مأموران پلیس نشان داد. مأموران، حیرت‌زده نگاهشان را میان لوکان و مرد رد و بدل می‌کردند.
حدس آنکه چه چیزی در ذهنشان چرخ میزد اصلاً کار سختی نبود. بی‌شک همه‌شان در این فکر بودند که دو کاراگاه همزمان در اینحا چه می‌خواهند.
-‌ بـ...ببخشید کاراگاه مورگان...تأخیرم رو پای ناشی بودنم بذارید.
لوکان بدون نگاه کردن به فردی که تازه به آن‌ها رسیده و مقطع بودن جملاتش بدون شک دلیلی بر دویدنش بود، می‌توانست حدس بزند که دستیار کاراگاهِ مورگان نام است.
مورگان، بدون آنکه حتی زحمتی در قبال بالا راندن چترش کند، با همان چهره‌ی فرو رفته در سایه‌اش از جنب لوکان عبور کرد و وارد خانه شد.
آنتونی اندکی به لوکان نزدیک شد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Narges.sh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا