- ارسالیها
- 328
- پسندها
- 4,687
- امتیازها
- 21,133
- مدالها
- 14
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
آنتونی انتظار دیدن چنین فردی را نداشت. لوکان اسلحهاش را برای تهدید نمودن بیرون میکشید و دکتر ویلیامز هم تلفن را برای خبر کردن نگهبانان از روی جایش برمیداشت.
گویا که همه چیز بر روی دور آهسته رفته بود و همهی افراد حاضر در اتاق، انتظار آسیب دیدن آنتونی را میکشیدند.
به ناگاه همه چیز به دوباره تند شد. لوکان اسلحهاش را بیرون کشیده بود و دکتر ویلیامز مشغول گرفتن شمارهای بود و حتی آنتونی هم چهرهاش متعجب و وحشتزده بود؛ تنها چیزی که انجام نشده بود، حملهی هنری به آنتونی بود.
هنری درست در یک قدمی آنتونی توقف کرده بود و از آنجایی که آنتونی سر و گردنی از او بلندتر بود، گردنش را به پشت خم نموده تا چهرهاش را ببیند.
دکتر ویلیامز با عجله به فرد پشت خط گفت:
- نگهبانها بیاید...
گویا که همه چیز بر روی دور آهسته رفته بود و همهی افراد حاضر در اتاق، انتظار آسیب دیدن آنتونی را میکشیدند.
به ناگاه همه چیز به دوباره تند شد. لوکان اسلحهاش را بیرون کشیده بود و دکتر ویلیامز مشغول گرفتن شمارهای بود و حتی آنتونی هم چهرهاش متعجب و وحشتزده بود؛ تنها چیزی که انجام نشده بود، حملهی هنری به آنتونی بود.
هنری درست در یک قدمی آنتونی توقف کرده بود و از آنجایی که آنتونی سر و گردنی از او بلندتر بود، گردنش را به پشت خم نموده تا چهرهاش را ببیند.
دکتر ویلیامز با عجله به فرد پشت خط گفت:
- نگهبانها بیاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش