- ارسالیها
- 328
- پسندها
- 4,687
- امتیازها
- 21,133
- مدالها
- 14
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
«پنجم فوریه_ساعت یک و نیم بامداد، در نزدیکی هتل «comfort inn suites» »
جدال میان پیکر خسته و غریزهی لوکان که سعی در بیدار ماندن داشت، اگر کمی دیگر ادامه مییافت، ترکشهایش همانند چرتهای گاه و بیگاه خودشان را نشان میدادند.
آنتونی به نظر میآمد زمان زیادی از به خواب رفتنش میگذشت. به دلیل دو تصادفی که در راه بازگشت به هتل رخ داده بود، به قدری ترافیک سنگین شده بود که تازه از شرش خلاص شده بودند.
لوکان میتوانست نور هولوگرام هتل را از این فاصلهی نچندان دراز ببیند. انگشتان شصت و اشارهاش را روی چشمانش کشید و روبه راننده گفت:
- مچکرم، همینجا پیاده میشیم.
آنتونی از صدای صحبت لوکان، چشمان خوابآلودش را گشوده بود و خمیازه کشان در خودرو را گشود و...
جدال میان پیکر خسته و غریزهی لوکان که سعی در بیدار ماندن داشت، اگر کمی دیگر ادامه مییافت، ترکشهایش همانند چرتهای گاه و بیگاه خودشان را نشان میدادند.
آنتونی به نظر میآمد زمان زیادی از به خواب رفتنش میگذشت. به دلیل دو تصادفی که در راه بازگشت به هتل رخ داده بود، به قدری ترافیک سنگین شده بود که تازه از شرش خلاص شده بودند.
لوکان میتوانست نور هولوگرام هتل را از این فاصلهی نچندان دراز ببیند. انگشتان شصت و اشارهاش را روی چشمانش کشید و روبه راننده گفت:
- مچکرم، همینجا پیاده میشیم.
آنتونی از صدای صحبت لوکان، چشمان خوابآلودش را گشوده بود و خمیازه کشان در خودرو را گشود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش