دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های بی‌گناهان همیشه محکوم | زورو کاربر انجمن یک رمان

[خیال آبی]

سرمای سوزانی که آتش شده بود و تا عمق وجود گلهای بی‌پناه رفته بود، گل‌ها قربانی سنگدلی و غرور سرد زمستان گشته بودند!

 

[خیال آبی]

گل‌های پر پر شده‌ای که از آتشفشان گداخته‌ای به نام اهریمنان گریخته و بدون آگاهی، ناچار به آغوش زمستان پناه برده بودند.

 

[خیال آبی]

اما سرما و زمستانی که به خاطر غرور، برتری‌ که تصورش را در سر داشت وقتی آتشی برای خاکستر کردن دیگران باشد چه فرقی با اهریمنانی که از سیاهی گناهانند دارد؟

 

[خیال آبی]

گرچه یکی زمستان و آن یکی اهریمن بود، ولی زمانی که یک گل را به خاطر هر آنچه که بود و نبود پر پر می‌کردند در قیاس با هم فرقی میانشان نبود؛ ذراتی کثیف در زمین که جزئیاتی متفاوت، اما هدفی یکسان با هم داشتند!

 

[خیال آبی]

شاید اگر گل‌ها زودتر خود را در آغوش مرگ پرت می‌کردند، طعم تلخ مرگ هر روزه را با مردن و زنده شدن برای باری دیگر به صورت روندی تکراری نمی‌چشیدند!

 

[خیال آبی]

اینگونه دیگر به خاطر طمع‌های اهریمنان سیاه تباه نمی‌گشتند، نه روحشان از بین می‌رفت و نه جسم نهیم و پاکی که داشتند؛ هر چند که با نابودی جسم روحشان هم از بین می‌رفت و دیگر حتی وجود هم نداشتند، اما تبدیل به خشم، نفرت و عذاب می‌گشتند و تا نابودی‌ شگنجه‌گرانشان قدم زنان با خوشحالی در بُعدهای مختلف پرواز می‌کردند!

 

[خیال آبی]

مرگی یک باره و زود‌هنگام، اما آخر این همه عذاب بی دلیل به خاطر بی‌گناهی به کجا ختم می‌شود؟
به دنیایی خالی و سفیدی که انتهایی ندارد و می‌توان به هر آنچه که می‌خواهی دست یابی، آری دنیایی پر از زیبایی در انتظار بی‌گناهان ایستاده‌ است، درست همانجایی که لایق پاکی‌شان را دارد!

 

[خیال آبی]

دنیایی که در حال حاضر وجود دارد فقط یک دنیای شبیه سازی شده است، آری درست مانند یک بازی کامپیتوری که شخصیت‌ها و تمام داستانش از قبل ساخته شده‌اند و پایانش هم مانند همیشه سازنده مشخص کرده است!

 

[خیال آبی]

یک بازی که باید از تمام مراحلش عبور کنی تا برنده باشی، اما گر بازنده شوی حتی اگر بارها تلاش کرده باشی یا واقعا گزینه‌ای برای برنده شدن وجود نداشته باشد هم مهم نیست چرا که مهره‌ی شطرنج توسط سازنده به حرکت در میاد و او هم تنها بدون هیچ دلیلی شخصیت بازی را از جهانی که اصلا وجود ندارد پاک می‌کند!

 

[خیال آبی]

سازنده فقط و فقط از همان اول هم برای حذف کردن آمده بود؛ آن هم چه بخواهد و چه نخواهد چرا که برای او هم کسانی دیگری وظیفه‌اش را از خیلی قبل‌تر انتخاب کرده‌ بودند، او هم خود یک مهره‌ی شطرنج است، مهره‌ی شطرنجی که انسانها را از جهان "محو' میسازد!