- ارسالیها
- 1,037
- پسندها
- 13,350
- امتیازها
- 33,373
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #71
بیست دقیقه آینده صرف پیدا کردن رودخونهای شد که عملاً یه قطره آب داخلش جریان نداشت. آفتاب، اتاقک فلزی ماشین رو تبدیل به کوره آدم پزی کرده و بوی گازوئیل و خون حالش رو بههم میزد. عمر رنگپریدهتر شده بود اما خونریزی نداشت یا لااقل باهوت نمیدید. دستهای چسبناکش دور فرمون محکم شده و استرس دمار از دندونهای فشردهاش در آورده بود. فکش هم از فشار زیاد دندونها درد میکرد. چشمهاش با بزرگترین مردمکهای ممکن به جلو بود و با احتیاط میروند. نمیخواست اون قله رو رد کنه. قلهای که هنوز خودش رو نشون نداده بود. صدای آخ ضعیفی باعث شد بالا بپره. به طرف عمر چرخید و همون لحظه قطره عرق از کنار پیشونیش داخل چشمش رفت. با آستین کثیف، صورت پر از عرقش رو پاک کرد و چند بار پلک زد. عمر با صورت مچاله شده سعی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش