- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #276
هانا در اتاقش نشسته بود و دیوانهوار انگشت شستش را میگزید. شب شده بود و هنوز حتی یک اثر هم از آن روباه ترسوی احمق پیدا نکرده بود. از روی تخت ترمش بلند شد و زمین را قدم به قدم متر کرد. اسکلتهایش هنوز در حال پرسه زدن درون دهکده بودند. هانا کم و بیش میتوانست از دیدگاه مردم روستا نارضایتی آنان را ببیند. هدف او نیز ایجاد نارضایتی مردم بود تا آنبو دست از سر خانوادهی او بردارد.
صدای فریاد کسی را از داخل حیاط کناری خانه شنید:
- هوی ساحره!
هانا نفس آرامی گرفت و پرده را کنار کشید تا ببیند که چه کسی است. با دیدن آرایشکاگه سورا، همکلاسیاش، چشمان آبی خود را تنگ کرد. سورا دست به پهلو زیر پنجره ایستاده بود و با غیض به او مینگریست. هانا پوزخندی تلخ زد و پنجره را بالا داد. آرام سرش را بیرون برد...
صدای فریاد کسی را از داخل حیاط کناری خانه شنید:
- هوی ساحره!
هانا نفس آرامی گرفت و پرده را کنار کشید تا ببیند که چه کسی است. با دیدن آرایشکاگه سورا، همکلاسیاش، چشمان آبی خود را تنگ کرد. سورا دست به پهلو زیر پنجره ایستاده بود و با غیض به او مینگریست. هانا پوزخندی تلخ زد و پنجره را بالا داد. آرام سرش را بیرون برد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
امضا : Kuroyami
- ارسالیها
- 687
- پسندها
- 3,721
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #277
سورا احمق بود اگر لحن سرد هانا را نمیفهمید. لبخندی لرزان روی صورت پر از عرقش نشاند و سریع حرفش را پس گرفت:
- گفتم که تو الهه زیبایی هستی هانا چان! هیچ کس خوشگلتر از تو توی روستا وجود نداره.
گلولهی آتش در کف دست هانا از بین رفت. هانا با خشنودی ظاهری دست کنار صورتش گذاشت:
- ممنونم سورا. نظر لطفته! حالا زودتر برگرد خونهتون و پیغام منو به بابات برسون.
سورا مانند مرغ سرش را تکان داد و وحشتزده از دسترس هانا فرار کرد. هانا با آهی خشمگین صاف شد و سرش را به داخل خانه آورد:
- پسرهی عوضی!
نگاهش روی خانهی عمویش ایچیرو چرخید و متوجه شد که کیتو تمام وقت از پنجره به او مینگرد. ابروانش را با خشم در هم فرو برد و خواست به آن روباه فضول فحشی بدهد که کیتو چیزی را بالا آورد. با دیدن هیورین در فرم...
- گفتم که تو الهه زیبایی هستی هانا چان! هیچ کس خوشگلتر از تو توی روستا وجود نداره.
گلولهی آتش در کف دست هانا از بین رفت. هانا با خشنودی ظاهری دست کنار صورتش گذاشت:
- ممنونم سورا. نظر لطفته! حالا زودتر برگرد خونهتون و پیغام منو به بابات برسون.
سورا مانند مرغ سرش را تکان داد و وحشتزده از دسترس هانا فرار کرد. هانا با آهی خشمگین صاف شد و سرش را به داخل خانه آورد:
- پسرهی عوضی!
نگاهش روی خانهی عمویش ایچیرو چرخید و متوجه شد که کیتو تمام وقت از پنجره به او مینگرد. ابروانش را با خشم در هم فرو برد و خواست به آن روباه فضول فحشی بدهد که کیتو چیزی را بالا آورد. با دیدن هیورین در فرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
امضا : Kuroyami
موضوعات مشابه
- نظرسنجی
- پاسخها
- 169
- بازدیدها
- 5,106
- پاسخها
- 25
- بازدیدها
- 777
- پاسخها
- 228
- بازدیدها
- 9,264
- پاسخها
- 1
- بازدیدها
- 333
- پاسخها
- 9
- بازدیدها
- 340
- پاسخها
- 6
- بازدیدها
- 107
- پاسخها
- 4
- بازدیدها
- 122
کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)
اشتراک گذاری