- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 797
- پسندها
- 4,562
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #41
نگاه وحشی هریس روی مارینوس برگشت. مارینوس جا خورد. از لحاظ قدرت قابل قیاس با اژدهای طلایی امپراطوری نبود اما با این حال عقب نکشید. خودش را در برابر آن چشمان زرد درندهخو، یکه و تنها حس میکرد؛ گویی در برابر یک گرگ آلفای قدرتمند ایستاده است. عرق سردی از تیغهی کمرش سر خورد. هریس هوا را بو کشید. به خوبی میتوانست بوی ترس مشاور تازه وارد را حس کند. مارینوس چهرهاش را سرد و بیروح نگه داشته بود ولی هریس بوی ترس را از چشمان مردد او میخواند. ژنرال پوزخندی درنده زد. نیشهای خشنش بلندتر از حالت عادی شده بودند:
- و اگه نسنجم؟
ضربهی کف دست پادشاه بر روی میز همه را از جا پراند:
- دستور جمع شدنتون رو دادم برای حل این مشکل! نه اینکه دعواهای مزخرف و بچگانهی شماها رو ببینم!
صدای دورگه و خشمآلود...
- و اگه نسنجم؟
ضربهی کف دست پادشاه بر روی میز همه را از جا پراند:
- دستور جمع شدنتون رو دادم برای حل این مشکل! نه اینکه دعواهای مزخرف و بچگانهی شماها رو ببینم!
صدای دورگه و خشمآلود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش