• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
799
پسندها
4,508
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #291
میکایلا از میان کوچه‌های باریک و خیس توکیو می‌گریخت، نفس‌هایش در هوای سرد پاییزی به بخار نازکی تبدیل می‌شد. نور زرد و کم‌رنگ چراغ‌های خیابانی روی آسفالت خیس منعکس می‌شد و زمین را همچون آینه‌ای شکسته می‌کرد که تصویر او را در میان هزاران قطره‌ی آب متلاشی نشان می‌داد. برگ‌های خشک نارنجی و قرمز، با هر قدم شتاب‌زده‌اش در هوا چرخ می‌خوردند و در نهایت روی زمین خیس می‌افتادند. بوی خاک نم‌خورده، دود سیگار و دود ماشین‌ها از خیابان‌های مجاور در هوا پیچیده بود و ترکیبی آشنا از بوی پاییز و زندگی شبانه‌ی شهر را می‌ساخت.
او هنوز حس سرما را درون ران‌هایش داشت. یخ آن زن دیوانه هنوز اثرش را از دست نداده بود و با هر حرکت، سوزنی از درد درون عضلاتش فرو می‌رفت. توقف برای او مجاز نبود. صدای قدم‌هایش در سکوت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا