نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان خون کور: بال‌های سقوط | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 5 71.4%
  • خوب

    رای 1 14.3%
  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • ریجس

    رای 2 28.6%
  • سیریوس

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • مارکوس

    رای 0 0.0%
  • هکتور

    رای 0 0.0%
  • هریس

    رای 0 0.0%
  • گاجوتل

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 0 0.0%
  • کیتو

    رای 0 0.0%
  • رانمارو

    رای 0 0.0%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • دیدارا

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
780
پسندها
4,364
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #191
چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی پادشاه که در نور پر قدرت سنگ‌های مانا غرق در عرق بود، برای لحظه‌ای تغییر کرد. لب‌های ترک‌خورده‌اش تکانی خورد و چشمان نیمه‌بازش که تا آن لحظه بی‌رمق به نظر می‌رسید، درخششی محو به خود گرفت. گاجوتل با نگرانی خم شد:
- عالیجناب؟! حالتون... .
پادشاه سرفه‌ی پر از خون دیگری کرد. پوزخندی نیمه جان لب‌های خونینش را به یک طرف کشید:
- بار اولی... نیست که... منو زخمی... می‌بینی!
پادشاه راست می‌گفت. بارها و بارها پادشاه را زخمی در بستر دیده بود. دستش را بالا آورد. پرهای سفید فرشته میان مشت خونینش می‌درخشید. آهسته خس‌خس کرد:
- نشد... قیافه‌اش رو... ببینم... اما... یه مشت پر... ازش کندم!
هکتور با تعجب به آن پرها خیره ماند. آکامه که از همان ابتدا ساکت ایستاده بود، نفسش را آهسته و راحت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
780
پسندها
4,364
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #192
آکامه نگاهی کشدار به دستش انداخت که هنوز میان انگشتان دوک هکتور بود. گوشه‌ی لبش اندکی بالا رفت. تا به حال مردی روی انگشتان او بوسه نزده بود. آکامه می‌دانست که حالا دست بالا را در معامله دارد. لحظه‌ای به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی پادشاه نگاه کرد، سپس نگاهش را به هکتور دوخت. دستش را از دست هکتور بیرون کشید. چشمان نقره‌ای‌اش زیر نور اتاق درخشیدند.
با کمی ناز از لای چشمان نقره‌ای روباهی‌اش به هکتور و درمانگران مضطرب خیره ماند. از ابتدا نیز تقصیر او بود که پادشاه به این روز افتاده بود. عذاب وجدان از درون او را می‌جوید اما آکامه با وعده‌ی جبران کردن، او را خفه کرد. دستش را بالا آورد و به ناخن‌های خوش‌فرم و هلویی‌رنگش خیره ماند:
- اومـم... نمی‌دونم... درست کردن معجون کار آسونی نیست. مخصوصاً وقتی که یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
780
پسندها
4,364
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #193
آکامه سرش را کمی به سمت او چرخاند و با نگاهی بی‌اعتنا، گوشه‌ی لبش را اندکی بالا برد. حرکتی که نشان می‌داد از بهم ریختن آرامش گاجوتل راضی است. سپس با بی‌میلی انگشتش را از روی خط فک هکتور کنار کشید. اما قبل از اینکه کاملاً فاصله بگیرد، آهسته زمزمه کرد:
- بی‌صبری مادر همه‌ی ضررهاست!
سپس، بدون اینکه منتظر واکنش گاجوتل بماند، نگاهی آرام و محاسبه‌گر به هکتور انداخت:
- من یه لطف از پادشاه می‌خوام. یه لطفی که به اندازه‌ی جونش ارزش داشته باشه!
لحظه‌ای سکوت حکمفرما شد. گاجوتل فکش را سفت کرد، اما چیزی نگفت. او می‌دانست که بحث کردن با این دختر، مثل شمشیر زدن در تاریکی است. شاید زخم نزند، اما قطعاً ضرباتش را بیهوده هدر خواهد داد. دوک هکتور به نرمی و لطافت طره‌ای از موهای آزاد و رهای آکامه را میان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
780
پسندها
4,364
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #194
هکتور گردنش را سمت پادشاه چرخاند. ظاهراً پادشاه دوباره هشیاری‌اش را از دست داده بود. حیف شد! یک لطف پادشاه ارزش والایی داشت و آن دختر نیز تیزهوش‌تر از آن بود که لطف را از دست بدهد. آهسته پرهای فرشته را از دست پادشاه بیرون کشید و آنها را به دست آکامه داد:
- اگه زودتر کارتون رو شروع کنید، بهتره!
آکامه آرام پرهای خون‌آلود و درخشان را از دوک هکتور گرفت:
- حتماً! آقا!
آکامه پرهای خون‌آلود را با دقت در دست گرفت. نرمی پرها میان انگشتانش تضادی عجیب با سرخی لخته‌شده‌ی خون داشت. نگاهش لحظه‌ای بر آن باقی ماند، اما طولی نکشید که چشمان نقره‌ای‌اش از تأمل خالی شد و تنها تمرکز محض جای آن را گرفت.
بی‌صدا به سمت میزی در گوشه‌ی اتاق رفت، ظرفی بلورین پر از آب را برداشت و کاسه‌ی نقره‌ای را با آب زلال پر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا