ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاستای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
انگشت به لب ماندهام از قاعده عشقای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست
منزل او در دلست اما ندانم دل کجاست
جان پاکست آن پری رخسار از سر تا قدم
ور نه شکلی این چنین در نقش آب و گل کجاست