ارسال متن ارسال متن چالش نویسندگی | دوره اول

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها بازدیدها 1,666
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mers~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
36
 
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,774
پسندها
35,416
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
•[ به توکل نام اعظمت...بسم الله ]•

سلام و احترام به کاربران خوش‌ذوق و اهل‌قلم انجمن یک رمان. ضمن تشکر از شرکت‌کنندگان چالش نویسندگی، دوره اول رو آغاز می‌کنیم.

موضوع این هفته: رها شدن
رکن: دیالوگ

نکات قابل توجه:
◀ متن فقط باید دیالوگ محور باشه.
(از مونولوگ استفاده نکنید)
◀ دیالوگ‌ها باید 6 الی 7 خط باشه.

محتوای دیالوگ باید با موضوع مرتبط باشه.
◀...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
36
 
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,774
پسندها
35,416
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
دیالوگ چیست؟
همگویی یا دیالوگ، صحبت‌ شخصیت‌ها در طول یک روایت است. دیالوگ‌ها نقطه‌ی مقابل منولوگ‌ (تک‌گویی) هستند. در داستان محتوای دیالوگ‌ها مستقیماً مربوط به موضوع صحبت‌ می‌باشد.
یعنی اگر موضوع صحبت‌ کارکترها عشق است محتوای صحبت‌ نیز حول عاشقانه‌ها می‌گردد.

دیالوگ‌ خوب چه ویژگی‌هایی دارد؟
1. باید دیالوگ‌ها طوری نوشته شود که حالت گوینده در جملاتی که به زبان می‌آورد القا شود. برای مثال در عبارت‌های (بفرما، بخور، کوفت کن) تفاوت‌های فاحشی وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mers~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
36
 
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,774
پسندها
35,416
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
امضا : Mers~

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
تاریخ ثبت‌نام
13/6/22
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,299
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • #4
- وارستگی را چشیده‌ای؟!
- آری، توصیفی برایش نیست زیرا که رستن از ان‌‌چه که محبوسش بودی سخت است و دشوار!
- آری… وقتی رهایی را لمس می‌کنی او تو را مادرانه در آغوش می‌کشد و ضمادی بر ناسورت می‌شود.
- همانند یک پروانه سبک بال می‌شوی، همانند یک ماهی تشنه سیراب می‌شوی…!
- صدایش برایم آشناس! گویی چند باری شنیده‌ام، لمس‌ کردنش حس عجیبی را در شریان‌هایم تزریق می‌کند اما گویی چیزی آن را با طناب به عقب می‌کشد و دستانش را بیشتر به سمتم می‌اورد.
- می‌دانم، زیرا که رهایی همان خورشید پس از تاریکی‌ست!
 
امضا : Xypшид

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,362
پسندها
25,696
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • مدیر
  • #5
-چقدر هوس کردم اینبار از ته دل بخندم.
- خب بخند!
-اگه این حجم از دلتنگی نبود، اگه این بغض گلو گیر نبود، اگر اینقدر سرخورده و بیچاره نبودم که حتی توان گریه و درد و دل رو ندارم، اگر می‌شد کمی، فقط کمی دیگه خودم نباشم.
- نگرانی من نگرانیت رو ببینم و اون سمبلی که از خودت پیش من ساختی بریزه. آدمه دیگه یه‌وقتایی کم میاره. مثل من که کنار تو فقط یه وجب جام تو سایه‌ت و هیچوقت بزرگ‌تر از تو نمیشم.
- تو هیچ‌وقت نمی‌فهمی چی میگم. تو جای من نیستی که ببینی عشق چه کاری با روح و جسمت می‌کنه.
 
امضا : حصار آبی

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
11/11/20
ارسالی‌ها
421
پسندها
2,293
امتیازها
12,213
مدال‌ها
12
سن
21
  • #6
- یارمان کدامین از ما مقصر بوده‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ایم من یا تو؟
- تو، بی‎‎‎‎‎‎‎‎‎وفایی کرده‎‎‎‎‎‎‎ای..
- من قبول دارم بی‎‎‎‎‎‎‎‎‎وفا‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ایی کرده‎‎‎‎‎‎‎‎ام آیا توهم قبول داری سکوت کرده‎‎‎‎‎‎‎ای؟
- چه برایت کم گذاشته بودم که چشم‎‎‎‎‎‎‎‎هایت را به روی قلبم بسته‎‎‎‎‎‎‎‎ای؟
- من تقاص پس داده‎‎‎‎‎‎‎‎‎ام، همان بدون تو ماندن هزاران شکست بود برایم..
- قلبم دور از تو دگر توان تپش ندارد..
- فایده‎‎‎‎‎‎‎‎‎ای ندارد یارم، هم تو یارمانی دگر داری و هم من عشاق دگری..قلب ویران شده‎‎‎‎‎‎‎‎ِمان تا قیامت در حسرت هم‎‎‎‎‎‎‎‎دگر باید ماند..
 
آخرین ویرایش

ستآیش

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,304
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
  • #7
-آیا تا کنون درد رهایی را چشیده‌ای،ای پیرمرد؟
-آری هنگامی که یارم من را میان انبوهی از انسان های بی‌رحم رهاکرد
-یارد که بود عشق غم خورده یا نزدیک ترین دوستد؟
-مادرم ،مگر یاری جز اوهست؟
-افسوس که درد بدیست بزار این شعر را برایت بخوانم،مرارها کرده‌ای،ای یار اما چکنم حتی رها شدن از دست تورا دوست دارم،رویای دوست داشتنی من این‌است چه‌در واقعیت و چه‌در خیال خود تورا درآغوش گیرم ودستان پرمهرت را با بوسه هایم دربرگیرم ای مادر.
 
آخرین ویرایش
امضا : ستآیش

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
تاریخ ثبت‌نام
8/12/22
ارسالی‌ها
153
پسندها
859
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
18
  • #8
- دلم می‌خواد همونطور که تا به خودم اومدم دیدم همه چیزم شده، همونطور یهویی و بی‌خبر رها شم از هرچی خاطرات تلخی که یادآوریشون چیزی جز اشک برام نداره!
- خب برو، برو جایی که فراموشش کنی، رها کن و برگرد.
- تو هر جا بری آسمون رهات می‌کنه؟
- چه ربطی داشت؟!
- ربط داره دیگه! هر جا برم آسمون بالا سرم منو یاد چشماش میندازه. رها شدن از خاطرات کسی که یه روزی همه زندگیت رو باهاش تصور کردی همینقدر عجیب و غیر ممکنه! هر وقت آسمون تو رو رها کرد منم می‌تونم خاطراتش رو رها کنم:)
 
آخرین ویرایش

عابر پیاده

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
16/6/23
ارسالی‌ها
54
پسندها
244
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • #9
_به نظرت اگر شنل قرمزی عاشق گرگ می‌شد؛ اگر شاهزاده با درزیلا ازدواج می‌کرد؛ اگر سفیدبرفی شکارچی را می‌بوسید؛ چه می‌شد؟
_تمام قصه‌های کودکی مان نابود می‌شد.
_ نمی‌شد! تنها کلیشه‌ی عشق معنای جدیدی پیدا می‌کرد.
_ تو چکار به معنای عشق داری؟ نکند عاشق شده‌ای؟ اگر به‌جای این خیال پلو‌ها درس‌ات را می‌خواندی الان...
_ الان یکی مثل تو بودم که با خواندن لیلی مجنون فقط آرایه‌هایش را می‌دید؛ تو به عشق پول درس می‌خوانی و من به عشق تغییر مغز تو! می‌بینی؟ عشق من عشق شنل قرمزی و گرگ است...
 
امضا : عابر پیاده

Armita.sh

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,547
پسندها
21,696
امتیازها
48,373
مدال‌ها
44
  • #10
- دلم می‌خواد برم یه جایی که آسمونش ستاره داره؛ نه ساختمونی ببینم، نه درختی؛ دلم می‌خواد فقط ستاره‌ها رو ببینم.
- ستاره! مامانت می‌‌گفت هر آدمی یه ستاره داره؛ وقتی اون آدم بره... .
ـ ستاره‌شم می‌ره.
- شاید خنده‌دار باشه ولی تو آخرین ستاره‌‌ای هستی که من تو آسمون می‌شناسم!
- خودت چی؟! مگه خودت ستاره نداری؟
- داشتم! ولی آدما وقتی تنها می‌شن آروم‌آروم ستاره‌هاشون کمرنگ می‌شه، شاید وقتی رهات کنن بخندی بگی بزرگ می‌شی یادت می‌ره، ولی رها شدن آدمو از پا درمی‌آره... .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا