ارسال متن ارسال متن چالش نویسندگی | دوره دوم

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 793
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mers~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,716
پسندها
35,015
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
سطح
35
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
•[ به توکل نام اعظمت...بسم الله ]•

سلام و احترام به کاربران خوش‌ذوق و اهل‌قلم انجمن یک رمان. ضمن تشکر از شرکت‌کنندگان چالش نویسندگی، دوره دوم رو آغاز می‌کنیم.

موضوع این هفته: اشتباهات
رکن: مونولوگ

نکات قابل توجه:
◀ متن فقط باید مونولوگ محور باشه.
(از دیالوگ استفاده نکنید)
◀ متن باید 5 الی 20 خط باشه.
محتوای متن باید با موضوع مرتبط باشه.
سه روز فرصت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mers~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,716
پسندها
35,015
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
سطح
35
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
تک‌گویی یا مونولوگ چیست؟
یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی است که در آن شخصیت داستان یا راوی، بینندگان و شنوندگان را مخاطب قرار می‌دهد و در برابر دیالوگ قرار می‌گیرد.
در مونولوگ، شخصیت با درونیات خود تنها شده و شروع به افشای آنچه در ذهن دارد برای مخاطب می‌کند. آن بخش‌هایی که شاید هیچ جای دیگر فرصتی برای بروز و پرورش وجود نداشته باشد.
چالش بین ذهن و عین، درون و بیرون، انسان و اجتماع، از قدیمی‌ترین نسخ نمایشی تا امروز از جذابیت و اهمیت بسزایی برخوردار بوده است.
مونولوگ‌ها بی‌پیرایه‌ترین کلام‌های نمایشی هستند. انسان‌ها به هر کس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,716
پسندها
35,015
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
سطح
35
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
امضا : Mers~

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,361
پسندها
25,674
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
سطح
34
 
  • مدیر
  • #4
هوا سرد بود و من در سکوت مقابل بخاری روی قالی نشسته بودم. سرم پر از افکار درهم بود. انگشتم چیزهایی را بی‌اجازه‌ی من روی پرزهای قالی می‌کشید. اما نگاهم، او جایی در گذشته را سیر می‌کرد. بابا که از من می‌خواست بیشتر فکر کنم، مامان که اشک‌هایش را می‌ریخت و التماسم می‌کرد و من همه چیز را دور ریخته بودم. گذشته برایم تکرار شد و در سرم چرخید و چرخید، باز هم فرصت داشتم برای جبران همه چیز! و باز هم خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
 
امضا : حصار آبی

F.Śin

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
13/1/18
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
17,197
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
سطح
25
 
  • #5
قبلاً جایزه‌ی کسی که کم‌تر اشتباه می‌‌کرد، بسته‌ی پاستیلی از طرف مامان بود. الآن که از اون دوران گذشته، می‌فهمم به‌خاطرِ پاستیل، خودم رو از چه خوشی‌هایی که محروم نکردم!
حالا مامان نبود تا ببینه دخترِ سر به هواش، اشتباه کرده؛ اشتباهی که هیچ وعده‌ی قشنگی، مانع از انجامش نمی‌شد.
من کسی رو دوست داشتم که دوستم نداشت! این انتخاب، سرم رو به باد می‌داد اما در عینِ حال، نمی‌تونستم این‌بار هم خودم رو از چشیدنِ طعم یه حس جدید، محروم کنم. واسه همین بود که این‌جا، پشتِ میز منتظر بودم، منتظرِ اومدن فردِ اشتباهی که احتمالاً نمیومد.
 
امضا : F.Śin

Ocean angel

مدیر بازنشسته تاریخ + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
388
پسندها
1,275
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
سطح
10
 
  • #6
منهم میخواهم سخن بگویم هرچند که میدانید .همه ماکوله‌باری از اشتباه داریم اشتباه های کوچک‌و بزرگ،گاهی اگر ندانیم اشتباه کردیم باز یک خطای دیگر انجام میدهیم تا چوب ختمان از زیاد زیاد تر میشود؛گاهی باخودم تکرار میکنم همیشه که با یک اشتباه نوزده نمیشویم شاید آن خطا برابر با صفر است!
انسان ها اشتباهاتشان را دوست ندارند ولی باز با این حال به آن خطا مربوت میشوند،امّا اشتباهاتمان باعث میشن چیزهای جدیدی را امتحان کنیم اما یک اشتباه را نباید دوبار تکرار کرد .
اشتباهایمان باعث میشن بیشتر تلاش کنیم ،موفقیت ما بر این موضوع نیست که اشتباه نکنیم بلکه اشتباهایمان باعث میشن با آینده و دنیا بیشتر آشنا بشیم.
هنگامی که مسیر خودتان را پیدا کردید هرگز نترسید،شما انسان ها باید جرعت مبارزه کردن با اشتباهایتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ocean angel

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,787
پسندها
6,327
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
20
سطح
13
 
  • #7
چشم هایم رو باشدت بستم صدای خنده های اطرافم بیش از درد رنجی که در سینه شکافته بود آزارم می داد دلم می خواست بلند شوم و رو به همه فریاد بزنم تمامش کنید کسی اینجا دارد از درد نابود می شود اما نمی شد صدا در سینه ام خفه شده بود کسی گویی دهانم را بسته بود
گوشه های ذهنم دختری لاغر که دور خودش می چرخید با شادی می خندید دست هایش محکم بهم می خورد ....
اما حالا آن دختر شده بود یک مرده متحرک کاش می شد لحظه هارو به عقب برگرداند و آن چشم های میشی رنگ که زندگی اش رو دگرگون را نبیند و دوباره همان دخترک خندان مادرش همان کسی شود که روزی از اعماق وجود می خندید. ولی افسوس که آدم ها تا تجربه نکنند نمی فهمند بعضی چیز ها در عین زیبایی دردناکند نباید تجربه کرد.روح من در حوالی مغزم جان سپرد لبخندم ناشی از قدرتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : کاظمی

Mélomanie

مدیر بازنشسته ویرایش + ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,097
پسندها
43,801
امتیازها
92,373
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
40
 
  • #8
گاهی اوقات همه چیز بهم می‌ریزه، تو می‌فهمی درست رو از غلط و بهم ریختن اوضاع رو به چشم می‌بینی، اما قبول کردن شکستت اونقدر سخت می‌شه که حاضری اشتباهاتت رو دوباره تکرار کنی تا اوضاع درست بشه؛ درست مثل همون روز که خواست تمام وجود درهم شکستم رو ترمیم کنه، اما فقط زخم‌های جدیدی بود که به روحم وارد می‌شد! اولین اشتباه از من بود که بی‌فکر به مغزم دستور دادم فرد نالایقی رو حاکم ذهنم کنه، و من چه ساده و احمقانه چشم به روی تمام اجزای وجودم که به زیر پا گذاشته می‌شد بستم. هر بار بابت اشتباهات نکرده خودم رو مقصر دونستم، اما زیر بار اشتباه واقعیم که باخت روحم به اون بود، نرفتم!
 

فاطمه آماده

نویسنده ادبیات+ نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
8,072
امتیازها
36,273
مدال‌ها
28
سطح
19
 
  • مدیر
  • #9
اشتباه
یک کلمه‌ی منفی در لغت نامه‌ی انسان ها‌‌.
من اشتباه کردم‌، من می‌دونستم دارم اشتباه می‌کنم، اصلا من از قصد اشتباه کردم. من خودم خواستم تا سرم به سنگ بخوره و عاقل نشم. من برای اشتباهاتم یک ساعت سوگوار کردم اما بعد به اونا با افتخار نگاه کردم.
من شبیه اطرافیانم نبودم، شبیه خواهرم یا برادرم، من شبیه هیچ کس نبودم. من اشتباهاتم رو در آغوش گرفتم و زخمی شدم.
من پشیمون نشدم از اشتباه کردن، اونا رو زندگی کردم. اشتباهاتم شدن جزئی از خاطراتم، جزئی از گذشته و آینده‌ام، روزمرگی‌هام، رفتارم و لحظه به لحظه نفس کشیدنم.
من تمام عمرم رو پای اشتباهاتم گذاشتم و هنوز هم تشنه‌ی اشتباه کردن هستم. من با اشتباهاتم ساخته شدم. سخت بودن، واقع بین بودن، بی تفاوتی، استقلال و این سنگ بودن رو مدیون اشتباهاتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه آماده

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,898
پسندها
32,425
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
35
 
  • #10
من زیاد زمین خورده‌ام. مثل نابینایی که عصایش را گم کرده. از وقتی او دست‌هایم را گرفت، در جاده‌ی خاکیِ زندگی با چشم‌هایی بسته قدم برمی‌دارم. این‌جا خشکسالی‌ست، نه این‌که دیده باشم ها؛ حدس می‌زنم. زمینش هربار که از پا در می‌آیم خشک است و بوی باران تا به حال به مشامم نخورده.
چند روز پیش دلم برای رنگ‌ها تنگ شده بود، می‌خواستم آدم‌ها را ببینم و به چند غریبه بی‌دلیل لبخند بزنم. چشم‌هایم را باز کردم. چیزی برای دیدن وجود نداشت، هنوز همان‌جا بودم. در خیابانی خالی از گَردِ زندگی، با زانوهایی که از زمین خوردن دوباره‌ام گلگون شده بود.
اعتماد کرده بودم. برای بار چندم؟ نمی‌دانم راستش. امّا این‌بار گمان کنم اشتباه کارم را فهمیده‌ام. شاید باید با چشم‌های باز زندگی کنم.
و به خودم که آمدم دوباره بخشیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا