مشاعره مشاعره با حرف خ

[Arjmand]

خط آزادی بود مشق جنون در ملک عشق
هر که عاشق میشود اینجا به زنجیرش کنند

صائب

خــــدا را بر آن بنــده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

سعدی

 

[m.sina]

خــــدا را بر آن بنــده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

سعدی

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق

که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

سعدی

 

[Anoosh.]

خور و خواب و آرامگه تنگ شد
تو گفتی که روی زمین سنگ شد

 

[Anoosh.]

خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا

فردوسی

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

 

[Anoosh.]

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت
مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

خَمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

 

[حافظ]

خبرت هست که مرغان سحر میگونید؟
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماستI

 

[Anoosh.]

خبرت هست که بی‌روی تو آرامم نیست؟
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست؟

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد؟
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

سعدی