- ارسالیها
- 678
- پسندها
- 22,581
- امتیازها
- 39,373
- مدالها
- 17
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #231
اینبار مرد کچل دست بلند کرد و با اشارهی سرهنگ گفت:
- وقتی داره به پلیس همه چیز رو میگه، چهطور ممکنه قانع بشه که قراره تبرئه بشه؟
عقیل دست بلند کرد و همانطور که انگار دنبال چیزی در لبتاب مقابلش میگشت، گفت:
- قرار نیست با پلیس معامله کنه سروان. این دیگه کار دکتر امراللهی و خانم مهریه. احمد باید فکر کنه فقط با اونا طرفه.
سعید بالاخره لب باز کرد:
- احمد برای من بهپا گذاشته. بعید میدونم خبر نداشته باشه که من با شما همکاری میکنم.
سرهنگ حتی لحظهای هم نگاهش را به سعید نداد و همانطور خیره به تسبیحش گفت:
- مگه باهاش معامله نکرده بودی که ما رو سرکار بذاری و براش زمان بخری؟
آرمیتا آنقدر هول شد که برای اولین بار در جمع، سرهنگ را حاجبابا صدا کرد و حتی این هم مانع ادامه دادن سرهنگ نشد:
-...
- وقتی داره به پلیس همه چیز رو میگه، چهطور ممکنه قانع بشه که قراره تبرئه بشه؟
عقیل دست بلند کرد و همانطور که انگار دنبال چیزی در لبتاب مقابلش میگشت، گفت:
- قرار نیست با پلیس معامله کنه سروان. این دیگه کار دکتر امراللهی و خانم مهریه. احمد باید فکر کنه فقط با اونا طرفه.
سعید بالاخره لب باز کرد:
- احمد برای من بهپا گذاشته. بعید میدونم خبر نداشته باشه که من با شما همکاری میکنم.
سرهنگ حتی لحظهای هم نگاهش را به سعید نداد و همانطور خیره به تسبیحش گفت:
- مگه باهاش معامله نکرده بودی که ما رو سرکار بذاری و براش زمان بخری؟
آرمیتا آنقدر هول شد که برای اولین بار در جمع، سرهنگ را حاجبابا صدا کرد و حتی این هم مانع ادامه دادن سرهنگ نشد:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش