• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رمان کبوتر نارنجی من | zahra_z کاربر انجمن یک رمان

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
بازم لبخند زدم و به آهنگ جدید گوش دادم.
"کم گذاشتی برام
گرفتی ماه رو از شبم
افتادم از چشات
نیفتاد اسمت از لبم
این بارونا هم نشست عطرتو از رو پیرهنم
هنوزم انتخاب قلبمی بهترین اشتباه من
دوباره دستمو تو بگیر گناهش به پای من."
(بهترین اشتباه - کسری زاهدی)
از تو آینه ماشین خودمو نگاه کردم که دیدم قیافه‌م اوکیه. خوبه آرایش نداشتم فقط یه رژلب زده بودم با یکم کرم. زیر چشمامو یکم کرم زدم که پاک شده بود و رژم رو هم تمدید کردم همون موقع ماشین وایساد. پیاده شدیم و سینا ماشینش رو داد نگهبان تا ببره تو پارکینگ. مردم چه باکلاسن. کتش رو صاف کرد و بهم گفت:
- بریم خانم خوشگل؟
- بریم.
رفتیم داخل و منتظر آسانسور موندیم. آسانسور که اومد تازه فهمیدم آسانسور شیشه‌ایه. چقدر خوشگله من کراشم رو آسانسور‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
خندید و اومد حرفی بزنه که در باز شد و یکی مثل گاو سرش رو انداخت پایین و اومد تو. با دیدن مازیار فهمیدم این آدم مثل خودم کرموئه. مازیار ما رو تو اون حالت دید نیششو باز کرد و گفت:
- اهم اهم!
سینا برگشت و باز چشم غره‌ای بهش رفت و رفت نزدیک مازیار و گفت:
- مازی مگه اینجا طویله‌ست؟
مازیار: والا بی‌شباهت به طویله نیست چون موجودی که تو طویله زندگی می‌کنه الان روبه‌روم ایستاده.
منظورش به سینا بود. نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند زدم زیر خنده. سینا زد پس کله مازیار و گفت:
- آدم باش!
مازیار: فرشته ها که آدم نمی‌شن.
سینا: الان تو فرشته‌ای؟
مازیار: بله صد درصد.
سینا براندازش کرد و گفت:
- آره شبیه فرشته‌ای. منتها فرشته مرگ.
مازیار که از شنیدن تکه اول نیشش باز شده بود با شنیدن قسمت آخر جمله وا رفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
سینا همونطور نشسته بود که از جام بلند شدم و رفتم پیشش و گفتم:
- سینا.
سینا: جانم عزیزدلم
- من در مورد این پروژه‌تون یه نظری دارم میشه بگم؟
سینا: آره عزیزم بگو می‌شنوم.
- آخرین طبقه رو سقفش رو نزنید و یه شهربازی روباز بالاش درست کنید. دور تا دورشو کاملاً حفاظ بکشید که امن باشه. اینطور که مازیار گفت متراژش خیلی زیاده و راحت میشه یه شهربازی خوب اونجا درست کرد. خصوصاً اگه وسایل بازی مثل ترن هوایی و چیزایی که میرن تو ارتفاع هم باشه خیلی از اون بالا ویوی باحال و شاید ترسناکی داشته باشن. یجورایی کل شهر زیر پاهاشونه.
سینا با ابروهای بالارفته نگاهم می‌کرد. وقتی تموم شد از جاش بلند شد و منو تو بغلش گرفت و گفت:
- من بهت میگم با استعدادی میگی نه. این که خیلی خوبه، رایا چه ذهن خلاقی داری. من حتماً تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
لبخند زدم و تشکر کردم.
بهرام: سینا خیلی نامردی کی زن گرفتی به ما نگفتی؟ چرا عروسیت ما رو دعوت نکردی؟
سینا دستی به شونه بهرام زد و گفت:
- فعلا نامزدیم. عروسیم دعوتت می‌کنم.
محسن: آقا سینا ما چی؟
سینا: شما که تاج سری شما مهمون وی‌.آی‌.پی هستید.
مازیار: من چی؟ می‌دونم منم مهمون ویژه هستم.
سینا: کی گفته؟ من تو رو اصلاً دعوت نمی‌کنم.
مازیار: اصلاً کات فور اور. من باهات قهرم.
محسن: سینا که از خداشه.
همه خندیدیم.
بهرام: میگما بهتر نیست یه سر بریم و محل ساخت پروژه رو ببینیم؟
سینا: از نظر من اگه بریم و محل رو ببینیم خیلی بهتره، راحت‌تر و بهتر می‌تونیم طراحی کنیم.
محسن: منم موافقم. یه بلیط بگیرید و یه روزه برید و برگردید.
مازیار: یه روزه؟ پس عشق و حال چی؟
محسن: خودت نیم ساعت پیش داشتی می‌گفتی باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
با یادآوری اون شب زدم زیر خنده که مامان گفت:
- خب به منم بگید.
سینا با شور و شوق شروع کرد به تعریف کردن:
- اون‌شب که فوتبال بود یه بنده خدایی که اصلاً رایا نبود رفته بود تو حموم داشت با صدای بلند آهنگ می‌خوند و کنسرت اجرا می‌کرد اصلاً هم حواسش نبود دیوارهای هتل نازکن.
بازم زدم زیر خنده و به مامان گفتم:
- آخ مامان، وسط کنسرتم یهو سر خوردم مثل خر کله پا شدم.
سینا ادامه داد:
- بعدشم که از حموم اومد یه چایی برای ما ریخت اصلاً دبش.
- عه خب بسته‌بندیاش مثل هم بودن.
و رو کردم طرف مامان:
- به جای شکر تو چاییش نمک ریختم. اونم همه‌شو سر کشید یهو دوید تو دستشویی.
مامان یکی زد رو لپش و گفت:
- این چه کاریه دختر دیوونه!
سینا: حالا مامان اونو ولش کنید امروز رایا خانوم شاهکار کردن.
مامان دوباره زد رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
***
سه ماه بعد
مقنعه‌مو سرم کردم و موهامو درست کردم. کوله‌مو برداشتم و پیش به سوی پایین. به اصرار مامان دوتا لقمه صبحونه خوردم و کفشامو پوشیدم و داد زدم:
- مامان من رفتم خدافظ.
ماشینو از پارکینگ دراُوُردم و یه تک به زینب زدم که بیاد پایین. وقتی نتایج انتخاب رشته اومد من و زینب دندونپزشکی یزد قبول شدیم ولی فاطمه الاغ دندونپزشکی شیراز قبول شد و رفتن شیراز. منم شدم سرویس زینب الاغ. این سه ماه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. سینا سخت درگیر پروژه‌هاش بود و تا شب تو شرکت بود و منم خیلی کم می‌دیدمش. منم تو این سه ماه رفتم سراغ برنامه‌نویسی و تو یه ماه اول کاملا فشرده و خصوصی زیر نظر یکی از بهترین استادا مدرکمو گرفتم و الان گاهی وقتا پروژه می‌گیرم؛ چون پیش زمینه هم داشتم و قبلاً بلد بودم، کارم خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
وارد حیاط که شدم طبق معمول مقنعه‌مو انداختم و دکمه‌های مانتومو باز کردم. غرغرکنان از پله‌ها بالا رفتم و با چشمای نیمه باز در هال رو باز کردم. مامان رو تو آشپزخونه ندیدم حتماً تو اتاقه برگشتم برم تو اتاقم که صدایی منو میخکوب کرد. چقدر دلم برای این صدا و صاحب این صدا تنگ شده بود.
برگشتم عقب و سینا رو با لبخند دیدم. جیغی زدم و گفتم:
- سینا!
دویدم و پریدم بغلش. یهو صدای مامان اومد:
- عه عه دختره چشم سفید، جلوی من خجالت نمی‌کشی؟
- سلام مامان. نه برای چی خجالت بکشم.
مامان خندید و هیچی نگفت.
- چه عجب اومدی اینجا ما قیافه تو رو دیدیم، دیگه قیافه‌ت داشت یادم می‌رفت.
سینا دستی تو موهاش کشید و گفت:
- این روزا خیلی سرمون شلوغه؛ خصوصاً من. مازیار بی‌عقل برداشته پروژه چندتا خونه هم قبول کرده، ما باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
نگاهی به لپ‌تاپ کردم و درش رو بستم و گفتم:
- آخیش بالاخره تموم شد.
با دیدن ساعت اتاقم تعجب کردم. ساعت چهار صبح بود. خمیازه‌ای کشیدم و لپ‌تاپو گذاشتم رو میز و پریدم رو تخت. خوبه فردا کلاس نداشتم وگرنه بیچاره بودم. البته فردا جمعه‌ست. از عصر که سینا رفت تا همین الان پای لپ‌تاپ بودم و داشتم پروژه‌مو آماده می‌کردم که خداروشکر تموم شد. آقای اکبری که دوست بابام و استاد برنامه‌نویسی من بود، یه پروژه بهم پیشنهاد کرد بود که از طرف یه شرکت انگلیسی بود. پروژه‌ش زیاد سخت نبود ولی دستمزدش عالی بود. وقتی ازش پرسیدم که چرا پروژه خارجی بهم پیشنهاد داده، گفت که اگه بتونم از کشورهای مختلف پروژه بگیرم، سابقه‌م میره بالا و می‌تونم خیلی راحت برم یه کشور دیگه و تو شرکت‌ها کار کنم. این دومین پروژه‌ای بود که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
اگه به دیوار می‌گفتم یه عکس‌العمل نشون می‌داد ولی این دوتا کلاً منو به کتفشون گرفتن. چقدر بدبختم من که دوتا فسقل به حرفم گوش نمی‌دن.
سرعتمو کمتر کردم و گفتم:
- به درک! اصلاً انشالله هردوتون بخورید زمین!
هنوز ده ثانیه از گفتن این حرفم نگذشته بود که سارا پاش گیر کرد به یه چیزی و خورد زمین، پناه هم که پشت سرش بود افتاد روش و صدای گریه‌شون بلند شد.
- یا خدا! چقدر زود! کاش یه چی دیگه گفته بودم؟
سینا فقط به حرفای من می‌خندید و پشت سر من می‌اومد.
- خاک عالم! چرا افتادن رو هم؟
خاک تو سرت رایا! همین یه کوچولو آبرومم جلو سینا رفت. خودمو به بچه‌ها رسوندم پناه رو بغل کردم، سینا هم سارا رو بغل کرد. بعد ده ثانیه هردوشون گریه‌شون بند اومد و از بغل ما در اومدن.
پناه: تاب بازی، تاب بازی.
سارا: پناه بریم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
383
پسندها
1,302
امتیازها
8,563
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
خاله خم شد تا سامان رو بزنه که سامان در رفت. پلشت! ساناز رو نیشگون گرفتم که برگشت سمتم و گفت:
- چته وحشی؟
- حوصله‌م سر رفته. بیا زر بزنیم.
ساناز: خب تو بنال.
- من حرفی ندارم. فعلاً برو گمشو چیزی یادم اومد صدات می‌زنم.
ساناز بهم چشم غره‌ای رفت و گفت:
- کرموی بی‌خاصیت!
- ساناز میگما... .
ساناز:
- هوم؟
- یه سؤال بپرسم؟
ساناز: بپرس.
- ماهی وقتی نفس می‌کشه آب نمی‌ره تو دهنش؟
ساناز با حالت زاری زد تو سرش و گفت:
- ای خدا منو از دست این دیوونه نجات بده!
و از جاش بلند شد و رفت اون‌طرف نشست. نوچ اینم پرید. گوشیمو در اُوُردم مشغول بازی شدم. هیچی بهتر از بازی کردن نیست. نمی‌دونم چقدر بازی کردم فقط وقتی به خودم اومدم که داشتن سفره رو پهن می‌کردن. غذامو سریع خوردم و بعد از تشکر دوباره رفتم سراغ بازیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

موضوعات مشابه

عقب
بالا