- ارسالیها
- 494
- پسندها
- 3,097
- امتیازها
- 17,083
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #121
***
پاییز و سرماش چه زود به ما رسیده بودن؛ همین دیروز بود انگار که مثل چی گرم بود!
دست تابال رو توی دستم فشردم و از سرما به خودم لرزیدم. حکایت ما و این فصلها هم عجیب بود ها! از سرما به گرما و از گرما به سرما درحال تغییر جهت بودیم.
یه دستم گوشی بود و داشتم با جواهر حرف میزدم.
- آره خلاصه؛ شده بلای جونم این ساره خانم!
صدای خندهش تو گوشم پیچید.
- نگو جون عمهت! شاید دلش تنگ شده!
نوچنوچی کردم. شوخیشم باحال نبود.
- مرده شور اون دلتنگ شدنش و ببرن! بعد این همه سال چی داره بگه! من سالها عین عاشقها براش گریه کردم؛ ولی اون خوب بوده؛ سالم بوده؛ درس خونده... . با پریزاد حرف زدم میگفت میره دانشگاه روانشناسی و این حرفا! فقط من تو زندگیش اضافه بودم انگار.
تابال رو مجبور کردم روی پلهی ایوون...
پاییز و سرماش چه زود به ما رسیده بودن؛ همین دیروز بود انگار که مثل چی گرم بود!
دست تابال رو توی دستم فشردم و از سرما به خودم لرزیدم. حکایت ما و این فصلها هم عجیب بود ها! از سرما به گرما و از گرما به سرما درحال تغییر جهت بودیم.
یه دستم گوشی بود و داشتم با جواهر حرف میزدم.
- آره خلاصه؛ شده بلای جونم این ساره خانم!
صدای خندهش تو گوشم پیچید.
- نگو جون عمهت! شاید دلش تنگ شده!
نوچنوچی کردم. شوخیشم باحال نبود.
- مرده شور اون دلتنگ شدنش و ببرن! بعد این همه سال چی داره بگه! من سالها عین عاشقها براش گریه کردم؛ ولی اون خوب بوده؛ سالم بوده؛ درس خونده... . با پریزاد حرف زدم میگفت میره دانشگاه روانشناسی و این حرفا! فقط من تو زندگیش اضافه بودم انگار.
تابال رو مجبور کردم روی پلهی ایوون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.