نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان دراجِ بی‌بال | شبآرا کاربر انجمن یک رمان

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
494
پسندها
3,097
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #121
***
پاییز و سرماش چه زود به ما رسیده بودن؛ همین دیروز بود انگار که مثل چی گرم بود!
دست تابال رو توی دستم فشردم و از سرما به خودم لرزیدم. حکایت ما و این فصل‌ها هم عجیب بود ها! از سرما به گرما و از گرما به سرما درحال تغییر جهت بودیم.
یه دستم گوشی بود و داشتم با جواهر حرف می‌زدم.
- آره خلاصه؛ شده بلای جونم این ساره خانم!
صدای خنده‌ش تو گوشم پیچید.
- نگو جون عمه‌ت! شاید دلش تنگ شده!
نوچ‌نوچی کردم. شوخیشم باحال نبود.
- مرده شور اون دلتنگ شدنش و ببرن! بعد این همه سال چی داره بگه! من سال‌ها عین عاشق‌ها براش گریه کردم؛ ولی اون خوب بوده؛ سالم بوده؛ درس خونده... . با پریزاد حرف زدم می‌گفت میره دانشگاه روانشناسی و این حرفا! فقط من تو زندگیش اضافه بودم انگار.
تابال رو مجبور کردم روی پله‌ی ایوون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : melin f

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا