- ارسالیها
- 484
- پسندها
- 3,065
- امتیازها
- 17,083
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #111
ملایمتر از دفعهی قبل گفتم:
- اوکی تابان جان؛ بگو چیکارم داشتی؟
بیمقدمهچینی؛ با بیشعوری تموم گفت:
- برگرد خونه!
دست روی دهن فشردم و حرصی دندون سابیدم. تهش هم طاقت نیاوردم و با حرص غریدم:
- چیه! شنیدی شهاب غیب شده اجازهی برگشتن صادر کردی!
عصبی و پرخاشگر گفت:
- از کی شنیدی!
طلبکار و حرصی نفسنفس زدم.
- از شیرین شنیدم مریض!
اون هم با بیشعوری تموم لحنش رو طلبکار کرد:
- حالا که میدونی برگرد! مریض هم خودتی! نشنوم دیگه!
خدایا صبر بده! صبر بده! صبر بده!
من دیگه داشتم از خشم منفجر میشدم! در نهایت هم خونم به جوش اومد و با یه (برو بمیر!) حرصی گوشی رو روش قطع کردم. بز فکر کرده کیه! عجوزه! بیشعورِ بیشخصیت!
چند دقیقهای هی حرص خوردم؛ هی حرص خوردم؛ هی فحشش دادم... . تا اینکه دیدم نمیشه! آروم...
- اوکی تابان جان؛ بگو چیکارم داشتی؟
بیمقدمهچینی؛ با بیشعوری تموم گفت:
- برگرد خونه!
دست روی دهن فشردم و حرصی دندون سابیدم. تهش هم طاقت نیاوردم و با حرص غریدم:
- چیه! شنیدی شهاب غیب شده اجازهی برگشتن صادر کردی!
عصبی و پرخاشگر گفت:
- از کی شنیدی!
طلبکار و حرصی نفسنفس زدم.
- از شیرین شنیدم مریض!
اون هم با بیشعوری تموم لحنش رو طلبکار کرد:
- حالا که میدونی برگرد! مریض هم خودتی! نشنوم دیگه!
خدایا صبر بده! صبر بده! صبر بده!
من دیگه داشتم از خشم منفجر میشدم! در نهایت هم خونم به جوش اومد و با یه (برو بمیر!) حرصی گوشی رو روش قطع کردم. بز فکر کرده کیه! عجوزه! بیشعورِ بیشخصیت!
چند دقیقهای هی حرص خوردم؛ هی حرص خوردم؛ هی فحشش دادم... . تا اینکه دیدم نمیشه! آروم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر