- ارسالیها
- 38
- پسندها
- 281
- امتیازها
- 1,003
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #11
به خاطر بلند بودن صداش عصبی اخم کردم و با لحن تندی گفتم:
- زهرمار! حق نداری صدات و برای من بلند کنی فهمیدی؟! نمیشناسمش! تا حالا دیدی با کسی که اندازه تیر برق تو خیابونِ قرار بذارم؟ ها؟
ها رو بدون اینکه دست خودم باشه داد زدم. جاخورده چند قدم عقب رفت.
مطمئنا خودش میدونست فقط زمانی با این لحن جلوی بقیه باهاش حرف میزنم که ازش دلخور باشم و زیاده روی کرده باشه. ما با هم بزرگ شده بودیم و یه جورایی من حکم همون مامان یا خواهر بزرگش رو داشتم و بهتر از خودش می شناختمش. میدونستم که پشیمون میشه، دفعهی اولش نبود...
دستهاش رو پشت سرش برد و با سری پایین با مِن مِن گفت:
- خب... خب فکر کردم... که یعنی... منظورم اینکه شاید باهاش دوستی... در واقع من... خب تو...
- زهرمار! حق نداری صدات و برای من بلند کنی فهمیدی؟! نمیشناسمش! تا حالا دیدی با کسی که اندازه تیر برق تو خیابونِ قرار بذارم؟ ها؟
ها رو بدون اینکه دست خودم باشه داد زدم. جاخورده چند قدم عقب رفت.
مطمئنا خودش میدونست فقط زمانی با این لحن جلوی بقیه باهاش حرف میزنم که ازش دلخور باشم و زیاده روی کرده باشه. ما با هم بزرگ شده بودیم و یه جورایی من حکم همون مامان یا خواهر بزرگش رو داشتم و بهتر از خودش می شناختمش. میدونستم که پشیمون میشه، دفعهی اولش نبود...
دستهاش رو پشت سرش برد و با سری پایین با مِن مِن گفت:
- خب... خب فکر کردم... که یعنی... منظورم اینکه شاید باهاش دوستی... در واقع من... خب تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش