- ارسالیها
- 767
- پسندها
- 4,281
- امتیازها
- 17,773
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #91
زاویر با آرامش به الایجه طعنه زد:
- بر فرض که زدی و اون الف رو نشوندی سر جاش. با ایدئولوژی نژادپرستی افراطیشون چیکار میکنی؟ اونا مثل بیماری تو کل یرنیل پخش شدن. دیگه برای نجات این بدن دیر شده... خیلی دیر. تمامش آلودهاس.
الایجه، شانههای زاویر را گرفت و او را سمت خودش بازگرداند. در چشمانش نگرانی موج میزد:
- منظورت چیه؟! مشخصه که اگه مردم دربارهشون بفهمن باهاشون مقابله میکنن.
چشمان سبز زاویر فاقد هر نوری بود اما لبهای سرخش به لبخندی شرور و تحقیرآمیز کشیده شد:
- تا حالا حتی یه روز رو هم تو محلههای پایین شهر زندگی کردی؟... بذار جوابشو خودم بدم! نچ!
برق تهدیدوار به چشمان زاویر بازگشت:
- تو فقط یه بچه ننر اشرافزادهای که تو امنیت و آرامش زندگی کرده. یه احمق که تو توهم خودش مونده. حالا...
- بر فرض که زدی و اون الف رو نشوندی سر جاش. با ایدئولوژی نژادپرستی افراطیشون چیکار میکنی؟ اونا مثل بیماری تو کل یرنیل پخش شدن. دیگه برای نجات این بدن دیر شده... خیلی دیر. تمامش آلودهاس.
الایجه، شانههای زاویر را گرفت و او را سمت خودش بازگرداند. در چشمانش نگرانی موج میزد:
- منظورت چیه؟! مشخصه که اگه مردم دربارهشون بفهمن باهاشون مقابله میکنن.
چشمان سبز زاویر فاقد هر نوری بود اما لبهای سرخش به لبخندی شرور و تحقیرآمیز کشیده شد:
- تا حالا حتی یه روز رو هم تو محلههای پایین شهر زندگی کردی؟... بذار جوابشو خودم بدم! نچ!
برق تهدیدوار به چشمان زاویر بازگشت:
- تو فقط یه بچه ننر اشرافزادهای که تو امنیت و آرامش زندگی کرده. یه احمق که تو توهم خودش مونده. حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.